داستان بازی بسیار جالب و با پیچش های زیادی همراه است ولی این داستان کامل نیست ولی نکته های اصلی بازی است!
شما توضیح میدهم:
مکس دیگر آن مکس قبلی نیست.او به شدت غمگین و افسرده شده و رو به نوشیدنی های کثیف و دارو های مسکن آورده است.مکس در کافه ای که معمولا آنجاست با هم دانشگاهی خود رائول پاسوس آشنا میشود
مکس و رائول با پسری و دوستانش دعوایشان میشود و مکس همانجا او را میکشد
آن دو وقتی فرار میکنند میفهمند که پسر فرزند یکی از کله گنده های مافیا بوده و هر دو از ترس جانشان به برزیل فرار میکنند.
مکس و رائول در آنجا تبدیل میشوند به بادی گارد یک خانواده ی پولدار به نام برانکو.
ماجراهایی که حول این داستان پیش می آید را باید در طول ادامه ی بازی بفهمید که کمک به پیشروی داستان کند.
داستان بنظر من به بهترین شکل روایت میشود و مخاطب را درگیر خود میکند.
ضعفی که هیچ گاه در داستان برطرف نمیشود تغییر حس داستانی است یعنی داستان دیگر “عشقی-انتقامی”نیست و حالتی “وظیفه ای”گرفته است.
مونولوگ های مکس در طول “گیم پلی”همانند گذشته زیبا و تاثیر گذار است.
یادم می آید در یکی از آن ها مکس میگوید:من دیگر پلیس نیستم.
از همین جمله مخاطب میفهمد که مکس زندگی خوبی نداشته است.

از دید نویسنده دیگر :

داستان درباره کارآگاهی بازنشته‌است که در دنیایی آشفته و مملو از فساد و خشونت شدید زندگی می‌کند زمان بازی ۱۲ سال بعد از داستان مکس پین ۲ در سائوپائولو برزیل اتفاق می‌افتد. در این بازی توسط یکی از دوستانتان به شما پیشنهاد کار میدهد و به عنوان یک محافظ برای یک برزیلی کار می کنید ... و از آن پس اتفاقات جالبی برایتان در بازی پیش می آید در این بازی مکس روی به مسکن و مشروب خوری آورده و طی اتفاقاتی که برایش بوجود می آید باعث میشود موهای سرش را از ته بزند.