_داستان شماره دوم بازی صد سال پس از آخر و زمان آغاز میگردد. در تمام این مدت جنگ از طرف شورای سوخته به اتهام ایجاد آخر و زمان زودتر از موعد و نابود کردن نسل بشر زندانی بوده است. داستان با شرح یک مقدمه و صدای راوی آغاز میشود و مقدمه مختصری از بازی را بیان میکند.

راوی: بدون نظم و قاعده, زندگی نمتیواند وجود داشته باشد. خوبی, بدی ..... تاریکی و نور, بایستی یک تعادل و بالانس بین دنیا برقرار باشد. مثل حکمرانی شورای سوخته (charred council), یک وجود باستانی که از جانب آفریدگار عهده دار حفظ هستی بصورت دست نخورده است. اما این تعادل شکسته شد. تا جایی که حتی حالا زمین در ویرانی مدفون شده است. زمین بوسیله اربابان شیطانی (demon lords) سقوط کرد و ویرانگر (destroyer) یک حکمرانی جدید را بوسیله نیروی برترش برپا ساخت. میگویند که یکی از سوارها یعنی جنگ (war) آخر و زمان (آپوکالیپس) را آغاز کرد ....... اینکه او به صورت غیر منتظره به زمین تاخت, و همه نسل بشر را مجازات کرد. اما دیگر سوارها چه شدند, آنها بی باکانه اجرا کننده دستورات شورا خواهند بود؟ پس غضب(fury) ,نزاع (strife) و ...... مرگ (death) چه خواهند شد؟ برای شناختن این اسامی و نامها شما اول بایستی یک اسم دیگر را بشناسید: نفیلیم (nephilim یک نژاد باستانی میباشد), بلای جان دسته های فرشته و شیطان. او به روی حکومت ها و قلمروهای بیشماری شمشیر کشید و آنها را نابود و به خاکستر تبدیل کرد. اما چهار تن از میان آنها از قتل عام و خونریزی خسته شده بودند, و از این ترسیده بودند که پیروزی آنها تعادل (balance) را به مخاطره بیندازد, پس آنها میدان جنگ را ترک کردند: این چهار تن میخواستند به جای کسب قدرت غیرقابل تصور, به شورا (council) خدمت کنند. پس از اینجا بود که ترس از این 4 سوار کار بوجود آمد. اولین وظیفه آنها تطهیر مذهبی و برادری خود از زمان خلقت بود ...... با نابود کردن نفیلیم و از بین بردن افراد آنها این کار انجام میشد. بگذارید حالا ما مشخص کنیم که به کدام یک از این چهار (4) تن میخواهیم بپردازیم. جنگ (war) نه, جنگ حالا در پیشگاه شواری سوخته به زنجیر کشیده شده است. برای ادعا و اثبات بی گناهی او تنها یک نفر از میان همه میتواند برادرش را نجات دهد. او چند اسم و نام دارد, قاتل قوم و خویشاوندان خود (kinslayer), جلاد یا اعدام کننده ..... مرگ(Death).(نکته بسیار مهم: همانطور که در شماره قبل دیدیم زمانی که مرگ (war) متهم به وقوع آخر و زمان پیش از موعد و در نتیجه قتل عام نسل بشر شد, به نزد شورای سوخته احضار شد و جنگ به مدت 100 سال در نزد شورای سوخته زندانی بود. پس باید گفت اتفاقات بازی در شماره دوم (2) زمانی می افتد که جنگ هنوز ماموریت خود را برای اثبات بی گناهیش شروع نکرده. وقایع شماره 2 پس از وقایع آخر و زمان و قبل از ماموریت جنگ (war) در زمین میباشد.)

_تصویر تغییر میکند و یک کوهستان برفی را نشان میدهد. مرگ (Death) یکی از سوار های آخرزمانی با اسبش که یاس یا نا امیدی (Despair) نام دارد در حال تاختن در این منطقه برفی میباشد. در این حین یک پرنده هم در آسمان به موازات او در حال حرکت در آسمان است. این پرنده که چیزی شبیه به کلاغ یا لاشخور است dust (خاک یا گرد وغبار!!) نام دارد و پیرو و تابع مرگ میباشد و به او در ماموریتش کمک میکند. دوباره راوی شروع به سخن گفتن میکند.
راوی: برای معامله به منظور آزاد کردن جنگ (war), مرگ قسم خورده که نسل بشر را احیا و زنده کند. اما او نمیدانست که چطور این کار را انجام دهد. بنابراین, مرگ به منطقه ice veil (حجاب یا پرده یخ زده) رفت تا شخصی که نگهدار اسرار و رموز هست را پیدا کند.


_پس حالا مرگ باید در اولین قدم خود دارنده اسرار را پیدا کند. نام این فرد crowfather (پدر کلاغ!!) میباشد. مرگ پس از کشتن تعدادی از هیولاهای یخی به دژ تاریک (The dark fortress) میرسد. در بین راه مرگ چندین بار crowfather را از دور میبیند, اما همینکه مرگ به او نزدیک میشود دوباره وی ناپیدید میگردد.
crowfather: (با خنده) اون اینجاس, همینطور که من میدونستم اون اینجاس, احتیاج نیست اینو به من بگی!
(دوباره crowfather ناپدید میشود)

_ با ادامه پیشروی مرگ با یک غول یخی (ice giant) روبرو میشود و پس یک نبرد او را نابود میکند. کمی جلوتر, مرگ با چرخاندن یک اهرم که بر روی یک آسانسور سنگی بزرگ قرار دارد, آسانسور را به بالا هدایت میکند و به منطقه بالاتر میرسد. زمانی که مرگ از یکی از دیوارها بالا میرود دوباره صدای crowfather به گوش میرسد.
crowfather:این مکان رو ترک کن.

_سرانجام مرگ به محل ملاقات با crowfather میرسد.
crowfather: صداها ...... صداهای همیشگی ...... عذاب بی پایان.
مرگ: نگهبان اسرار, من به کمک تو نیاز دارم.
crowfather: من یک بار قبلا به تو کمک کردم, سوارکار. حالا به من نگاه کن, چطور من آن روز نفرین شدم, چطوره که تو رو نفرین کنم.
مرگ: مواظب باش crowfather. من اینجا نیومدم که تو رو از بدبختی بیرون بیارم, هنوز نه.
crowfather: من میدونم تو چرا اینجا اومدی, بخاطر برادرت, که صداش میزنن جنگ (war). اون بوسیله شورای سوخته (charred council) زندانی شده و انتظار قضاوت و داوری اونها رو میکشه. به اتهام مجازات کردن زمین, نابود کردن نسل بشر. چرا من باید به سرنوشت برادر تو اهمیت بدم؟
مرگ: برای اینکه تو حقیقت رو میدونی. رازهای تو میتونه اونو (جنگ) نجات بده.
crowfather: (با خنده) شورا, جنگ (war) رو محکوم خواهد کرد. اون رو از قدرت ساقط میکنه. بزار اون به فراموشی سپرده بشه ...... برای مخفی ماندن حقیقت! رازهایی که من میدونم نمیتونه بی گناهی اونو به اثبات برسونه سوار کار.
مرگ: نه ..... اما به من کمک میکنه تا گناه اون رو پاک کنم.
crowfather: آیا این نسل بشر رو از نابودی و انقراض برمیگردونه؟ این دیوانگیه!
مرگ: اگر این دیوانگیه, پس بهتر نیست که راه درست رو به من نشون بدی؟
crowfather: شاید یک راه وجود داشته باشه ......... تو میتونی اینجا پیداش کنی.

_crowfather با قدرتهای جادوییش یک پرتال یا دریچه باز میکند. در داخل این دریچه نمایی از محل درخت زندگی ( tree of life) نشان داده میشود.
مرگ:درخت زندگی ..... ( tree of life)
_مرگ جلو میرود تا وارد دریچه شود اما crowfather فوراً دریچه را میبندد.
مرگ: اجازه بده داخل بشم.
crowfather: هنوز نه! اون چیزی که تو به من دادی .......
_ crowfather به غل و زنجیر مخصوص و جادویی و طلسمی که به دستها و گردنش بسته شده اشاره میکند. در حقیقت در این تلسم روح تمامی ارتش نفیلیم محبوس شده است.


crowfather: تو اونو (منظور طلسمی که روح ها را در خود زندانی کرده است) باید برگردونی.
مرگ: در عوض دانستن اون رازها, تو موافقت کردی که اون طلسم (Amulet) رو نگه داری.
crowfather: نه...... صداها, اونا مصیبت و تهدیدی بی پایان هستن. آنها برای بازگشت گریه و زاری میکنن! تو باید اونو (طلسم) نابود کنی.
مرگ: من....... نمیتونم.
crowfather: تو جسم اونارو نابود کردی, چرا خودت از روحشون نگهداری نمیکنی؟
مرگ: (با حالتی دستوری) دریچه (پرتال) رو باز کن.
crowfather: تا زمانی که من زنده هستم تو نمیتونی داخل بشی.
مرگ: پس باید تو رو بکشم.

_مرگ به سرعت به سمت crowfather میرود اما crowfather یک نیروی جادویی به سمت مرگ پرتاب میکند اما مرگ جاخالی میدهد.
crowfather: برادران تو اینجا هستند و در عذاب ابدی به دام افتادن. دوست داری به اونا ملحق بشی؟ و در مورد جنگ (war) چی؟ تو برادرت (جنگ) رو بخاطر حفظ تعادل و بالانس میکشی؟
مرگ: اون (جنگ) بی گناهه.
crowfather: تو مطمئنی؟

 

_به یکباره crowfather تغییر شکل میدهد و خود را به جنگ (war) تبدیل میشود. مرگ و جنگ (البته نه جنگ واقعی) با هم وارد یک نبرد تن به تن میشوند و سرانجام مرگ او را شکست میدهد. crowfather دوباره به ظاهر واقعیش باز میگردد. crowfather به حالتی در مانده روی زمین افتاده و شروع به خزیدن روی زمین میکند. اما به یکباره جنگ داس بزرگ و مرگبار خود را با شدت هر چه تمام تر در کمر crowfather فرو میکند و سپس داس را بلند میکند و در زمین میکوبد. داس همچنان در کمر crowfather قرار دارد. crowfather با سرفه و ناله نشان میدهد که درد زیادی را متحمل میشود. مرگ با دست چپش سر crowfather را میگیرد و جلو می آورد.

مرگ: (به حالت دستوری) پرتال (دریچه) رو باز کن!
_اما crowfather همچنان این کار را انجام نمیدهد و سکوت میکند. مرگ با ضربه ای crowfather را روی زمین می اندازد. در این حین طلسم ارواح (به رنگ سبز) که در این مدت به گردن crowfather بود کنده میشود و روی زمین می افتد.
مرگ: اسرار تو همراه با خودت خواهند مرد ...... پیرمرد احمق.
crowfather: اسرار من آره ........ اما اسرار تو نه .......
_در لحظات پایانی عمرش crowfather با قدرتهایش آخرین کار خود را انجام میدهد و باعث شکسته شدن طلسم میشود و تمامی ارواح داخل آن به سرعت وارد سینه مرگ میشوند. مرگ روی زمین می افتد و از هوش میرود. بعد از این دوباره راوی شروع به سخن گفتن میکند.
راوی: دنیاهای بیشماری در هستی ما در حال حرکت و چرخش در اعماق بی پایان میباشند. برخی از این دنیاها در گذر زمان یا برخورد هایی که در اعماق داشته اند, ویران شده اند و به همان عدم و نیستی که قبل از تشکیل بودند بازگشته اند. اما تعدادی دیگر در حاشیه و شرف نابودی تاخیر داشتند و تا ابدیت باقی ماندند, و خلقت میتواند با نابودی آنها به بالانس و تعادل برسد. و در لحظان پایانی نبرد , مرگ (death) به یکی از همین دنیاها که آخرین لحظات حیاتش را پشت سر میگذاشت تبعید شد, که هنوز از لبه تاریکی دور نشده بود. آیا مرگ (death) به دلیل جرم و محکومیتش به آنجا فرستاده شد؟ جواب این سوال میتونه در گذشته یا آینده سوارکار (مرگ) مشخص بشه.

_تصویر تغییر میکند و مرگ را در حالی که روی زمین افتاده و بیهوش است را در یک دنیای دیگر نشان داده میدهد. یک پیرمرد با ریشی بلند و مخصوص و یک عصا در دستش بالای سر مرگ ایستاده است.




پیرمرد: طاقت بیار سوار کار, تو مجروح شدی.

_پیرمرد دستش را به سمت سینه مرگ میبرد و نوری جادویی را در مرگ وارد میکند. مرگ به سرعت از جای برمیخیزد.
مرگ: به من دست نزن!
پیرمرد: رسیدن تو به اینجا, نشانه بدی است. بله ....... مشکلات بزرگی برای من.

_پشت سر پیرمرد یک مجسمه بزرگ دیده میشود.
مرگ: پیرمرد, اگر شروع به زدن حرف های با معنی نکنی مشکلات بیشتری برای تو پیش خواد آمد. درخت زندگی کجاست؟
پیرمرد: زندگی؟ (ها ها ها ..... خنده) این جهان داره میمیره, جوانک. با خفه شدن در فساد و آلودگی و هرج مرج. ما کار کمی برای متوقفش شدنش میتونیم انجام بدیم. بزودی درخت بزرگ نابود میشه و همراه با این واقعه همه مردم من نابود میشن. آیا این چیزی نیست که تو رو به اینجا رسونده سوار کار؟
مرگ: من در جستجوی درخت هستم. هرج و مرج و فسادی که تو در موردش حرف میزنی برای من نگرانی ایجاد نمیکنه.

_به یکباره تعدادی هیولا که حاصل همین هرج و مرج و آلودگی هستند ظاهر میشوند و با مرگ میجنگند.
پیرمرد: ولی به نظر میاد اونا (هیولاها) نگران تو هستند.

_مرگ همه هیولاها را نابود میکند.
پیرمرد: تو خوب میجنگی. اما این آلودگی با یک شمشیر مغلوب نمیشه. خواهر آهنگر (forge sister) رو پیدا کن. در مورد آتش کوهستان (fire of the mountain) از او سوال کن. به اون کمک کن و بعدش اون به تو کمک میکنه تا به درخت برسی. برای حالا, من باید به کارم برگردم.
مرگ: و تو کی هستی که به یک سوارکار دستور میدی؟
پیرمرد: من یک خالق و سازنده (!!maker) هستم, حتی کهن تر و قدیمی تر از شورای سوخته (charred council). این دستان (یعنی دستان خود او) پایه و اساس و سازنده تعداد زیادی از دنیا ها هستند. اما این مربوط به خیلی وقت پیش میشه. اما حالا اونا به سختی میتونن حتی یک سنگ رو لمس کنند.
مرگ: و تو کنجکاو نیستی که بدونی چرا من دنبال درخت هستم؟
پیرمرد: من مسلماً نمیتونم از یکی از چهار نفر (منظور چهار سوار آخر و زمانی) سوال بپرسم .... اما آره, به من بگو.
مرگ: من باید نسل بشر رو برگردونم. برای آزاد کردن جنگ (war).
پیرمرد: نبرد بهشت و جهنم زمین را متلاشی و ویران کرد. همه خلقت و آفرینش به لرزه افتاد. و در مرکز و ایجاد همه این اتفاقات برادر تو (war) ایستاده بود.
مرگ: اون (جنگ) بی گناهه.
پیرمرد: من هرگز نگفتم که اون گناه کار هست. درخت زندگی تمامی قدرت مرگ و زندگی را در خود جای داده است. اگر تو میخواهی نسل بشر را احیا و زنده کنی, پس تو حالا در مسیر درستی هستی. اما هوشیار و آگاه باش, چون یک وجود تاریک حالا در داخل درخت اقامت دارد و راه بوسیله آلودگی مسدود شده است. با اینکه ظهور مرگ (death) از یک نشانه و طالع بد خبر میده اما هنوز هم بهترین امید ماست. فعلا خداحافظ.
راوی: در سفری به دور دست. در ابتدا مرگ به دنبال پیدا کردن crowfather بود.اما چیزی که او پیدا کرد بسیار بیشتر از آن بود. یک راز فراموش شده, راهی به دنیایی دیگر.
_پس مرگ میفهمد که بعد از بیهوش شدن, به یک دنیای دیگر که دنیای آهنگری نام دارد منتقل شده است. اینجا دنیای خالق ها (maker) میباشد. او بعد از بهوش آمدن با یک پیرمردی به نام Eidard ملاقات میکند. Eidard خود را یک خالق و سازنده معرفی میکند. Eidard همچنین رئیس روستای Tri-stone هم میباشد. پیرمرد به او میگوید که در صورتی که میخواهد درخت زندگی را پیدا کند ابتدا بایستی خواهر آهنگر (forge sister) را پیدا کند و در مورد آتش کوهستان از وی سوال کند. نام این زن Alya میباشد. همچنین مرگ میفهمد که حالا این دنیا مورد هجوم نیروهای فساد و آلودگی قرار گرفته است و همچنین این نیروی تاریک راه درخت زندگی را مسدود کرده است. مرگ در ادامه خود را به منطقه Tri-stone میرساند و سرانجام Alya را پیدا میکند. Alya زنی بلند قامت و تنومند میباشد.

 


Alya: پس شایعه ها درست هستند! یک سوار کار در سرزمین های آهنگری (forge lands)! اسم من Alya هست, و آن برادر من valus است. (برادر او جنگجویی است که در آن نزدیکی مشغول تمرین نظامی میباشد) ما نگهبان های این آهنگری هستیم. البته من گمان میکنم که حالا اهمیت و فایده کار ما نسبت به زمان قبل کمتر شده است.
مرگ: اینجا یک آهنگری خالق (maker's forge) هست؟
Alya: نه, ما آهنگری خالق را از دست دادیم و اونجا به دست نیروی آلودگی و فساد خاموش شد.

_دوربین تغییر میکند و یک دروازه بسته را نشان میدهد.
Alya: بطور کلی این زمانی رخ داد که ما مشغول ساخت و طراحی برج های تاریک جهنم و شهرهای بهشت بودیم.
مرگ: حال شما ..... یک بدلی شو ساختید؟
Alya: و حالا تو, یک از چار سوار آخر و زمانی در صدد کمک به خالق ها هستی؟ من گمان میکنم همه ما از جایگاه و مرتبه بالای خود سقوط کردیم.
مرگ: من در جستجوی درخت اینجا اومدم, و رئیس شما در مورد یک آتش صحبت کرد. اون چی هست؟
Alya: بله, آتش کوهستان, خون جاری پدر سنگی (Stone father's blood). آن زمانی مثل اشک در آهنگری های ما جریان داشت. و همه ساخته های ما را به قدرتی باورنکردنی آغشته میکرد. قلب و روح سنگی. اما آلودگی اون رو از ما گرفت و حالا آهنگری ما خاموش شده است.
مرگ: چرا این باید برای من اهمیتی داشته باشه؟
Alya: راه ورود به درخت از بین رفته و بوسیله آلودگی مسدود شده. در این صورت تو هم نمیتونی اینجارو ترک کنی . آهنگری ما را دوباره به راه بینداز, و در این صورت تو میتونی به درخت برسی.
مرگ: من از استدلال ها و دلایل تو پیروی نمیکنم.
Alya: درسته که ما خالق ها جنگجو نیستیم, اما بدون شمشیر هم نیستیم. قبل از اینکه آهنگری ما از بین بره ما یک جانور نیرومند از روح و سنگ ساخته بودیم ....... یک غول عظیم الجثه (colossus) برای مبارزه با این آلودگی. اما برای بیدار کردن اون به کلید خالق ها (maker's key) احتیاج داریم و برای ساختن این کلید ما به آهنگری خود نیاز داریم. آیا به ما کمک میکنی؟
مرگ: این چی هست ...... این دیگ(cauldron)؟
Alya: یک قلعه مخفی که در بالا و نوک مجسمه پدر سنگی (stone father) ساخته شد. از آنجا آتش کوهستان کنترل و وارد میشد و در آهنگری ما جریان پیدا میکرد. به قسمت شرقی شهر برو و وارد گذرگاه سوخته (charred pass) شو و به سمت قله و نوک خاکستری پدر سنگی برو. تو در آنجا دیگ (یا پاتیل) را پیدا خواهی کرد.
مرگ: این مرد, برادرت (valus), ساکته و حرف نمیرنه!
Alya: هممم, اما اون به ندرت ساکته. صدای اون زنگ و طنین پتکش هست, و خروش اون آتش سفید.
مرگ: بله, تمام مدتی که تو صحبت میکردی, اون کار میکرد.
مرگ: من ممکنه به یک شمشیر نیاز داشته باشم. (برای خرید از فروشگاه)
Alya: فکر میکنی نیاز تو به یک شمشیر, بیشتر از نیاز ما به شمشیر هست, سوار کار؟ من اینطور فکر نمیکنم. ما میجنگیم تا قلمرو را زنده نگه داریم. و دوست ما, ثابت کن که ارزشش رو داری و شاید اون موقع ما یه معامله ای با تو داشته باشیم.

 


_پس بطور خلاصه مرگ بعد از ملاقات با ALYA در میابد که حالا قسمت آهنگری توسط نیروهای اهریمنی و آلوده کننده از کار افتاده است و همچنین راه رسیدن به درخت زندگی هم بخاطر وجود آلودگی در حال حاضر مسدود میباشد. برای از بین بردن فساد و آلودگی, خالق ها (MAKER) یک غول و جانور عظیم الجثه سنگی ساخته اند. اما برای بیدار کردن و به حرکت در آوردن این غول ابتدا باید یک کلید مخصوص (maker's key) ساخته شود و تنها راه ساخت این کلید, استفاده از آهنگری میباشد. پس مرگ بایستی کاری کند تا آتش کوهستان دوباره در آهنگری به جریان بیفتد. جنگ به سمت دروازه شهر میرود. جایی که Thane ایستاده است. مرگ با Thane صحبت میکند. Thane هم یک جنگجو و نگهبان برای دنیای خالق ها و آهنگری میباشد.


 

Thane: هممم ... جمع کننده ارواح (یکی از القاب death که reaper نوشته میشود). پس وقتش رسیده که تو اینجا هستی. خالق ها دارن میمیرن و همچنین با اون قلمرو و سرزمین میمیره. تعداد کمی از ما باقی مونده.
death:زندگی یک جنگجو هرگز آسان نیست, پیرمرد.
Thane: بله, آسان نیست, اما ساده (یعنی پیچیدگی ندارد) است. من همیشه خودم را در حالی دیدم که یک شمشیر در دست داشتم و پشت سرم به اندازه یک میدان جسد دشمنان افتاده بود.
death: و چه شکوه و جلالی در پایان انتظار تو رو میکشه, مخفی شدن پشت این دروازه ها؟ (با طعنه)
Thane: تو نمیتونی با آلودگی بجنگی, تو همچنین نمیتونی به اون آسیب برسونی. تو تنها میتونی همونطور که ادعا شده اونها رو نابود کنی. هر گاه من به آلودگی ضربه و حمله ای وارد کردم, این ضربه و حمله به مردمان خودم آسیب رسوند. در موردش فکر کن سوارکار, قبل از اینکه من رو یک ترسو خطاب کنی.
مرگ: پیرمرد یک کاری میتونی برای دوستت انجام بدی, برای من. من میخوام به محل دیگ (cauldron) برم.
Thane: سوارکار, تو در این راه چیزی بجز رنج و عذاب نخواهی یافت. اگر تو هوس کردی و علاقه داری که آلودگی دور کمر تو رو بگیره, پس این مکان برای تو از همه جا بهتره. میدونی که یک دلیلی وجود داره که این دروازه اینجاس. اگر تو یک دوست بودی, من هرگز به تو اجازه نمیدادم از دروازه عبور کنی. اما خب ...... چه کسی با مرگ دوستی داره؟
مرگ: آیا تو دانش و اطلاعاتی برای به اشتراک گذاشتن ( در مورد اسرار مربوط به دیگ)داری؟ یا اینکه همه وقت خودت رو بیهوده در میدان جنگ گذروندی؟
Thane: علم و دانش مثل دندان نیست ( منظورش اینه که مثل دندان نمیریزه), من مقدار زیادی هنوز دارم. بسیار خوب, ماندن و توقف برای شفاف سازی و فهمیدن در مورد دیگ (cauldron) کافیه. این سرزمین کهن مملو از تله های زشت و نامطبوع میباشد. اما کسی با هوشیاری و چابکی تو مطمئناً از اونا دوری میکنه.

_Thane دروازه را برای عبور مرگ باز میکند.
Thane: نور آهنگری چراغ راه تو باشد.
_مرگ از دروازه عبور میکند و وارد منطقه ای به نام "دره پدر سنگی" (Stonefather's vale) میشود. او در بدو ورودش متوجه این نکته از دور میشود که مسیر رسیدن به درخت زندگی توسط نیروهای آلودگی مسدود شده است. پوشش گیاهی این منطقه از چمنزار و درخت تشکیل شده است. جنگ پس از طی مسافتی نسبتاً طولانی وارد منطقه ای به نام " پرتگاه گریه کردن یا گریستن" (The weeping crag) میشود. همچنین مرگ در راهش با یک هیولا به نام "vulgrim" برخورد میکند. اگر شماره اول Darksiders را بازی کرده باشید, احتمالا او را به یاد دارید. او در قسمت اول در نقش یک تاجر و فروشنده ایفای نقش میکرد و در این شماره هم همین نقش را بازی میکند و مرگ میتواند در بازی با او داد و ستد داشته باشد. همچنین vulgrim یک ماموریت جانبی (side quest) برای مرگ دارد و آن هم جمع آوری 10 برگ از یک کتاب مخصوص میباشد و vulgrim در ازای آن به مرگ پاداش خواهد داد.

 


_در ادامه مرگ به منطقه "baneswood" میرسد. مرگ با گذر از این منطقه به "charred pass" میرسد. در ادامه راه مرگ با یک خالق جوان به نام "karn" مواجه میشود, karn در حال مبارزه با چند هیولا میباشد. مرگ هم به او در نبرد کمک میکند و همه هیولاها را آنها از بین میبرند.
karn: ها ها! افسانه ها درست میگفتن! که یک سوارکار به قلمرو میاد!
مرگ: دوباره نه!
karn: تو از ارتش نفیلیم هستی ..... کسی که اونا مرگ صداش میکنن. تو چطور تونستی به اینجا برسی؟
مرگ: با یک حرکت و گردش اشتباه. ظاهراً من به منظور راحتی و آسایش تو اینجا رسیدم.
karn: اگر تو در جستجوی دیگ (cauldron) هستی, تو باید بدونی که این دیگ مدت نسبتاً زیادیه که توسط آلودگی سقوط کرده. من هنوز خودم میتونم آتش و صدای غرش اون رو از اعماق زمین احساس کنم.
مرگ: من شانسم رو امتحان میکنم.
karn: ببین ..... اگر تو میخوای به اونجا بری, فکر میکنی بتونی برای من یک کاری انجام بدی؟
مرگ: بله فکر میکنم بتونم. آیا پیش از این به اندازه کافی به تو کمک نکردم؟ (کشتن هیولاها)
karn: شاید, اینطور فکر کن که کاری رو که برای من انجام میدی داری برای خودت انجام میدی, چون پاداش ما یک تاثیر جانبی هم سو و دوجانبه در سعادت و کامیابی ما خواهد داشت. من یک بشقاب پهن فلزی و قدیمی رو که در وسط اون تصویر دو پتک حکاکی شده در مرکز اینجا گذاشتم. اونا به نظر عالی نمیان, اما نمونه کار من هستن, آخرین چیزی که ساختم.
مرگ: یک بشقاب؟ تو از من میخوای برات یک بشقاب رو بیارم؟
karn: بله, خوب, اون برای من ارزش معنوی داره. اگر تو اون رو پیدا کنی, من بهای اون رو به تو خواهم داد.
مرگ: تو با دیگران فرق میکنی (دیگر خالق ها), مهربانی کمتری در چشم های تو دیده میشه.
karn: من میتونم بگم برای تو کمتر نیست. مردم در شهر منو توله سگ (pup) یا جوانک صدا میکنن. اما من اسم خودم رو ترجیح میدم ....... karn
مرگ: پس تو توله سگ هستی.
karn: هر طور که دوست داری, برای من اهمیتی نداره.
مرگ:چرا خودت آتش رو برنگردوندی؟
karn: من فقط برای یک هدف اینجا اومدم, برای قهرمان شدن. اما راه رسیدن به قلعه دیگ به شدت مسدود شده و راه ورود با آتش احاطه شده. تو به اندازه کافی توانا و لایق به نظر میای. شاید تو بتونی یک راه پیدا کنی. من اینجا منتظر خواهم ماند و مواظب و نگهبان در ورودی خواهم بود.

_سپس karn با ضربه پتک خود یک زنجیر را پاره میکند و پل متحرک را پایین میاورد و به مرگ کمک میکند تا بتواند از آن عبور کند. مرگ وارد قلعه cauldron یا دیگ میشود.


_مرگ به پیشروی در قلعه cauldron ادامه میدهد. او در بین راه بشقابی را که karn از او خواسته بود پیدا میکند. (البته این یک ماموریت جانبی به حساب می آید). با پیشروی بیشتر مرگ با هیولایی به نام Gharn (باس فایت) مواجه میشود و پس یک نبرد سخت او را نابود میکند.


_سرانجام مرگ موفق میشود آتش و مواد مذاب دیگ را دوباره به جریان بیندازد و به کوهستان برگرداند. او از قلعه خارج میشود. karn کماکان جلوی در ایستاده است.
karn: کوهستان به صدا در اومد. چطور اینکارو انجام دادی .... نه,نه این اهمیتی نداره. تو کاری رو انجام دادی ...... که ما در انجامش درمانده بودیم.
karn: تو باید هر چه سریعتر این خبر خوب رو به Alya برسونی!
مرگ: من اینو پیدا کردم, این بشقاب, که تو خواسته بودی.
karn: تو مرد خوبی هستی, خیلی بهتر از اون چیزی که اسم و لقبت نشون میده. من به تو مدیون هستم.

_مرگ به روستای Tri-stone باز میگردد و نزد Alya میرود.

Alya: هه هه هه (خنده)! سوار کار! آتش کوهستان دوباره جریان پیدا کرد!
مرگ: بله, به دست من آزاد شد .... و البته karn.
Karn: Alya! اون توله سگ(pup)!؟ اون هیچ راه حل و اطلاعاتی نداشت! و حالا ..... یکبار دیگه آهنگری روشن شده. سوارکار, تو میدونی چه چیزی انتظار تو رو میکشه, برای پایان دادن به این کار تو باید اشک ها رو برگردونی.
مرگ: من پسر فرمانبردار تو نیستم, خالق.
Alya: بله, اما سرنوشت ما به هم متصل شده. به ما کمک کن و ما هم به تو کمک خواهیم کرد. در ضمن .... اینو پیش خودت داشته باش, ممکنه به درد بخوره.
_Alya یک هفت تیر (پیستول) به مرگ میدهد. در حقیقت این هفت تیر متعلق به برادر مرگ یعنی strife میباشد.

مرگ: من این هفت تیر رو میشناسم .... این به برادر من تعلق داره, strife (نزاع), چطور اینجا رسیده؟
Alya: من نمیتونم چیزی بگم, اما برای حالا فکر میکنم این معامله خوبی باشه. اشک ها رو برگردون, و سپس پیش من برگرد.
مرگ: تو گفتی که دو چیز به آهنگری تو در گذشته قدرت میداد: آتش و اشک ها.
Alya: بله, آتش برای بیدار کردن زمین و اشک ها برای آرام کردن زمین, هر دو آنها موهبت ها و نعمت هایی از پدر سنگی (stonefather) هستند.
مرگ: پس آتش به تنهایی کافی نیست.
Alya: بله, ما هر دو رو نیاز داریم.
مرگ: من کجا میتونم اشک های کوهستان (tear of the mountain) رو پیدا کنم؟
Alya: در سمت غرب, با گذشتن از منطقه fjord (به معنی آبدره) و داخل شدن به منطقه Drenchfort. تو اونجا اشک ها رو پیدا خواهی کرد.

_پس ماموریت بعدی مرگ پیدا کردن اشک های کوهستان در محلی به نام drenchfort میباشد.
راوی (در هنگام load مجدد بازی): تا اینجای سفر, دیگ سرد شده بود, اما سوارکار دوباره آتش را روشن کرد و این کار جرقه ای از امید را در دل های خالق ها ایجاد کرد. امید برای زندگی ...... و برای چیزی که زیر زمین جای دارد.

_مرگ برای پیدا کردن اشک های کوهستان به سمت غرب دره پدر سنگی (Stonefather's vale) رهسپار میشود. او به نزدیکی دروازه غربی دره میرسد. دروازه توسط آلودگی مسدود شده است. مرگ دوباره karn را مثل دفعه قبلی ( دفعه قبل در نزدیکی ورودی قلعه cauldron) جلوی دروازه میبیند و با وی صحبت میکند.

karn: ما سعی کردیم جلوی آلودگی رو بگیریم و مسدود کنیم, اما اوضاع خوب پیش نرفت. اگر تو واقعاً میخوای بری, من جلوی تو رو نمیگیرم. اکتشاف کار شگفت انگیزی هست, تو هرگز نمیدونی چه چیزی پیدا خواهی کرد و با چه چیزی روبرو خواهی شد! برای مثال ...... میتونی یک زره رو که من سال ها پیش در جایی جاسازی کردم پیدا کنی, اگر تو بتونی اونو پیدا کنی من مدیون تو خواهم شد.
مرگ: در مورد اشک های کوهستان چه چیزی میتونی به من بگی؟
karn: در Drenchfort, جایی درست پشت این حصار. آنجا (دروازه) اولین جایی بود که توسط آلودگی احاطه شد. ما از ترس اتفاقی که ممکن است در صورت گسترش آلودگی بیفنتد, ورودی دره پدر سنگی را مسدود کردیم .
مرگ: پس اگر من خواسته Alya را انجام دهم, تو سریع خواهی فهمید.
karn: بله. و اوضاع قلمرو و سرزمین بخاطر انجام این کار بهتر خواهد شد. خواه بوسیله باران تمیز شود و یا خواه بخاطر گناه سیاه, اشک ها میتونن به این بن بست پایان بدهند.
مرگ: آیا تو نباید از اکتشاف کردن دست بکشی؟ این عجیبه که من اغلب تو رو پیدا میکنم.
karn: سوار کار, بدون درخت زندگی, من هم درست مثل تو اینجا گیر افتادم. عده کمی خوش شانس بودن و تونستن قبل از نابود شدن درخت از اونجا بیرون برن ......... مثل التان. ( ulthane را احتمالا از شماره قبل بیاد دارید, همان آهنگری که تکه هاش شمشیر آرماگدونی را برای war به هم وصل کرد و ساخت)
مرگ: التان (ulthane) کی هست؟
karn: اون هم یکی دیگه از خالق ها هست, بعلاوه یک پتک بزرگ داره! وقتی اون (التان) فرار کرد, من ترسیدم که دنبالش برم . و کار درستی هم انجام دادم.
مرگ: و چرا فکر میکنی کار درستی انجام دادی؟
karn: برای اینکه اگر شجاعت و هوش من نبود ممکن بود تو هنوز در جستجوی پیدا کردن قلعه cauldron باشی!

_مرگ برای باز کردن راه دروازه و عبور از مانع, از تفنگش استفاده میکند و با منفجر کردن آلودگی, راه را باز میکند.
karn: آه ....... به راهت ادامه بده سوار کار. من اینجا یه کمی استراحت خواهم کرد.

_مرگ از دروازه عبور میکند. مرگ ابتدا از منطقه دره سایه (shadow Gorge) و سپس منطقه آبدره (Fjord)
عبور میکند. سرانجام مرگ خود را به منطقه Drenchfort میرساند.


_مرگ با پیشروی بیشتر در منطقه Drenchfort یک کلاه خود پیدا میکند, این کلاه خود توسط یک آهنگر به نام oens مدت ها قبل ساخته شده و oens آن را به پسرش Thane به عنوان یک هدیه داده است. مرگ میتواند این کلاه خود را به karn دهد.( این یک side Quest به حساب می آید) در ادامه مرگ شروع به باز کردن راه آبی ( یا به عبارتی همان اشک ها) در هر قسمت میکند. با ادامه این کار مرگ با باس فایت بعدی یعنی Karkinos روبرو میشود. Karkinos چیزی شبیه به یک خرچنگ غول پیکر میباشد.


_مرگ پس از یک مبارزه نسبتا سخت karkinos را از بین میبرد و به پیشروی ادامه میدهد. مرگ سرانجام آخرین مانع و آب بند را هم بالا میبرد و آب یا به عبارتی اشکها به مسیر اصلی روانه میشوند و ماموریت و کار مرگ فعلا به پایان میپذیرد. حالا مرگ باید موفقیتش را به Alya گزارش دهد. مرگ پیش Alya بازمیگردد. او حالا همراه با برادرش valus مشغول ساخت کلید میباشد. رئیس روستا هم یعنی Eidard آنجا حضور دارد. ساخت کلید به پایان میرسد و valus کلید را به Eidard تقدیم میکند.
Eidard: پس تموم شد. بعد از مدت ها. مرگ, این یک کلید خالق هست. و بهتره حالا بگیریش ..... قبل از اینکه من خسته بشم.
مرگ: پیرمرد به نظر میاد تو بیشتر دوست داری از دستش راحت بشی و اونو از دست بدی.
Eidard: بله یک مشکل هست. اما همچنین یک راه حل هم براش وجود داره. نگهبان (Guardian), با اینکه اون بهترین سلاح ما هست و قابلیت پاک کردن جنگل های اطراف درخت رو داره, اما یک زلزله ما را مجبور کرد که قسمت ریخته گری ذوب فلز را ترک کنیم و حالا من از این میترسم که یه چیزایی اونجا پرسه بزنن. ساخت نگهبان هرگز به پایان نرسید.
مرگ: اگر ساخت محافظ کار بزرگ و برجسته شما میباشد پس چطور من میتونم اون رو کامل کنم؟
Eidard: در جایی واقع در جنگل یک سازه سنگی دیگه وجود داره, یکی از معدود افراد باقی مانده که هنوز به تسخیر آلودگی درنیومده. اون به بزرگی نگهبان نیست, اما قلب بزرگی داره. دنبال اون بگرد و پیداش کن و اون تو رو به قسمت ریخته گری هدایت و راهنمایی میکنه. تو میتونی در اونجا با استفاده از کلید خالق, نگهبان (گاردین) رو فعال کنی.
مرگ: نگهبان های سنگی توسط کلید بیدار میشن؟
Eidard: بله, این سازه های سنگی (نگهبان یا همان غول های سنگی) مثل من یا تو روح ندارن ..... مگر تا زمانی که روح به اونا داده بشه. این کلید سنگ رو باز میکنه و اونا رو آماده به جریان افتادن و فرو نشاندن نیروی زندگی خالق در یک سازه سنگی میکنه. در حقیقت این کار, بیشتر سازه های سنگی رو که تو در قلمرو خواهی دید به زندگی برمیگردونه.
مرگ: و پیرمرد چی باعث شده که تو فکر کنی من یک روح دارم؟
Eidard: این چیزی نیست که برای تو مشکلی داشته باشه درسته؟
مرگ: از کجا بدونم چه وقت این سازه سنگی (غول سنگی) رو پیدا خواهم کرد؟
Eidard:این سازه ها از سنگ ها و تخته سنگها ساخته شده اند که بوسیله نیروی زندگی خالق زنده میشن. بیشتر چیزهای آنها در اختیار و تملک ماست بجز قسمت های کوچکی از روح آنها . فقط کافیه اونا رو برونی و به اونا مقصد و هدف رو نشون بدی. البته در میان همه مخلوق هایی که خالق اونها رو میسازه: خاطرات و احساسات ........ بصورت نصفه نیمه به یاد آورده میشه. زندگی دشوار و سنگینی بر عهده همه ما (خالق ها) میباشد. حتی سنگ هم نمیتونه اونو تحمل کنه.
مرگ: اگر نگهبان ها میتونن مانع و سد راه آلودگی بشن, پس چرا شما از اونا برای پاک کردن سرزمین و قلمرو خودتون استفاده نکردید؟
Eidard: بدبختانه, زمانی که مهر موم ها و به اصطلاح موانع و سدها به وسیله آلودگی شکسته شدن, نگهبانها فراخوانده شدن ....... و در پایان جنگ, خالق ها تلفات و هزینه زیادی متحمل شدن. حالا تنها این نگهبان باقی مونده.
مرگ: پس مهر ها و موانع شکسته شدن ......
_پس حالا مرگ کلید خالق را در اختیار دارد. کلیدی که حاوی قدرت ذات و گوهر وجودی خالق ها میباشد. با این کلید, مرگ میتواند نگهبان سنگی را فعال کند. پس قدم بعدی مرگ پیدا کردن این نگهبان (warden) است. و این نگهبان میتواند مرگ را به آهنگری که نگهبان سنگی نیمه تمام در خواب فرورفته, راهنمایی کند. این سنگ خفته در جایی به نام قلعه گمشده (Lost Temple) قرار دارد.
راوی: (در صورت لود بازی) تا اینجای سفر, Drenchfort خشک شده بود, اما سوارکار آب را آزاد و رها کرد. و این کار خالق ها را خوشنود ساخت, چون آهنگری آنها دوباره روشن شد. با آتش آهنگری یک کلید ساختند, که میتواند یک سنگ را از خواب بیدار کند.
_مرگ بعد از عبور از منطقه Nook, خود را به ورودی قلعه گمشده (Lost Temple) میرساند. مرگ در آن حوالی یکبار دیگر karn را میبیند و با او صحبت میکند. مرگ کلاه خودی را که پیدا کرده بود به karn میدهد. karn از مرگ میخواهد که یک اگر توانست یک قطب نمای مخصوص (به عنوان ماموریت جانبی) را که مربوط به دوران جوانی karn میشود را برای او پیدا کند. مرگ وارد قلعه گمشده میشود.
 


_مرگ چند بار در قسمت های مختلف قلعه از یک غول یا سازه سنگی (منظور غول سنگی اصلی یا به عبارتی guardian نیست) برای از میان برداشتن موانع و خدماتی دیگر مثل کشتن دشمنان و کارهای دیگر استفاده میکند. همچنین مرگ با نمونه جدیدی از دشمنانش مواجه میشود, هیولاهای سنگی معلق در هوا که قابلیت تهاجم بوسیله سلاح لیزری را دارد. مرگ از پس آنها بر می آید و آنها را نابود میکند. مرگ در راهش قطب نمای karn را (side Quest) پیدا میکند. مرگ در ادامه راهش با یک هیولای سنگی غول پیکر بنام construct hulk روبرو میشود (boss fight). پس از مبارزه ای نسبتا سخت, مرگ این هیولا را از بین میبرد. مرگ به راهش ادامه میدهد تا سرانجام نگهبان سنگی (warden) در خواب فرو رفته را پیدا میکند. این همان غول سنگی است که میتواند راه ورود به محل آهنگری نگهبان سنگی به اتمام نرسیده را به مرگ نشان دهد. مرگ بوسیله کلیدی که maker ها به او داده بودند هیولای سنگی عظیم الجثه (warden) را بیدار میکند.

warden: (در حالی که خمیازه میکشد)قسمت های سنگی بدن من ...... احساس درد میکند.
مرگ: warden, ممکنه تو احساس درد داشته باشی, اما آلوده نشدی. هنوز نه.
warden: آلوده شدن ...... پس اون یک رویا و خیال نبود. اون خالق ها (maker) به من نیاز دارن!
مرگ: خالق ها گفتن که تو میتونی راه رسیدن به ریخته گری آهنگری ( همان آهنگری که غول سنگی به اتمام نرسیده در آن قرار دارد) رو مهیا کنی, و اینکه یک محافظ (Guardian) در داخل اونجا قرار داره.
warden: ریخته گری ....... بله. این محلیه که من اونجا ......... شکل گرفتم. اما این محل ...... گم شد. و حالا ...... تو به کمک من نیاز داری.
مرگ: آلودگی در تمام قلمرو تو پخش شده, اونوقت تو گرفتی خوابیدی؟
warden: سنگ سنگین و خواب آلود است. راحت ترین کار برای آن خواب است. در خواب ها و رویا ها ...... من میتونم دوباره حرکت کنم. در خواب ها ....... من جسم و گوشت دارم.
مرگ: این مکان چه جایی بود؟
warden: من ........ نمیتونم به تو بگم. اون نوک زبون منه ( اصطلاح on the tip of my tongue یعنی چیز هایی که تو اون رو به خوبی میدونی اما در اون لحظه نمیتونی اونو بیاد بیاری) اما ........ به نظر میاد این نکته که در نوک زبون منه, در جای دیگه ای هست.
مرگ: پیرمرد, آیا تو به من کمک خواهی کرد؟
warden: بله.

_ جنگ با چند جهش روی شانه warden قرار میگیرد.
مرگ: باید انجامش بدیم, ها؟
warden: یه کم صبر کن مرد کوچک.
_ warden به حرکت در می آید.
warden: در زمانی که من خواب بودم, نگهبان (guardian) رو احساس کردم, اون به خواب من اومده بود. اون قویترین در بین ما (منظور در بین غول ها و سازه های سنگی) هست. اما در دل اون یک کمبود و عطش و گرسنگی وجود داره.

_warden با قدمهای بلندش به سرعت به دره پدر سنگی (Stonefather's vale) میرسد.

warden: نگهبان (guardian), برای ویران کردن ساخته شد. اون برای رویاریی با آلودگی رشد کرده.

_مرگ از روی شانه warden پایین می آید.

warden: تو باید با Eidread صحبت کنی. و قبل از اینکه ما به اونجا بریم با هم به مصالحه برسید. ممکنه راه برگشتی وجود نداشته باشه.

_مرگ به روستای tri_stone باز میگردد و پیش Eidread میرود.
مرگ: من آهنگری شما رو دوباره راه انداختم, و زندگی رو به سنگ برگردوندم. اما آیا من اصلا به درخت زندگی نزدیک شدم؟ پیرمرد, حالا به من بگو یا ممکنه تو هرگز شانس گفتنش رو نداشته باشی. من شنیدم ریخته گری (foundry) جای خطرناکیه.
Eidread: درخت و تمامی جنگل هم همینطور خطرناکه سوارکار. به همین دلیله که تو باید نگهبان (guardian) رو بیدار کنی. اما آیا تو از خودت پرسیدی که " چرا دنبال درخت هستی؟ "
مرگ: درخت زندگی جایی خواهد بود که من میتونم در اونجا عفو و بخشش از گناه برادرم (war) رو پیدا کنم.
Eidread: درخت زندگی یک دروازه است. ممکنه یه نفر از اونجا بتونه به مکان های غیر قابل تصور سفر کنه. ممکنه دنیایی از اقیانوس ها و جنگل ها باشه یا ممکنه دنیای یخ زده یا همراه با تاریکی بی انتها باشه. درخت اونجا وجود داره. ممکنه ظاهری متفاوت داشته باشه اما هنوز مثل یک درخته که ریشه های اون به همه سرزمین ها متصله. درخت زندگی مقصد و پایان سفر نیست بلکه یک شروعه.

_پس حالا مرگ بعد از ملاقات با Eidread بایستی پیش warden بازگردد تا warden راه رسیدن به درخت زندگی را به او نشان دهد.
راوی: (در صورت لود بازی) تا اینجای سفر, سوارکار به راه افتاد و یک قلعه رو پیدا کرد. و با چرخاندن یک کلید یک موجود غول پیکر را از خواب بیدار کرد. "خالق ها به من نیاز دارن!" (این جمله ای است که warden در دیدار با مرگ گفت) نگهبان (warden) به غرش درآمد. و سپس او عازم جستجو برای پیدا کردن تنها امید آنها شد.

_warden حالا در روستای Tri_stone است. مرگ خود را به او میرساند.

warden: پس زمانش فرا رسید.
مرگ: در مورد ریخته گری (Foundry) به من بگو.
warden: آنجا یک مکان مقدس است. جایی که روح با سنگ در هم آمیخته میشود.
مرگ: از اینجا خیلی هم مقدس به نظر نمیرسه.
warden: تاریکی در سرزمین ما کمی در امان ماند. اما ریخته گری یک مکان جادویی است. اون قویه. و ما با کمک تو یکبار دیگه میتونیم اون رو مطالبه کنیم.
مرگ: چه اتفاقی برای دیگر نگهبانها (wardens) افتاد؟
warden: من در خوابم حضور تعدادی از برادرانم را احساس کردم. اما فعلا فقط صدای یکی از اونا میاد ........ oran, قدیمی ترین و کهن ترین نگهبان ها (warden). صدای اون هنوز با منه ولی سنگ اون گم شده.

_سپس warden بوسیله قدرتهای جادوییش, تخته سنگ های پل فرو ریخته را که به ریخته گری منتهی میشد, دوباره سر جایش باز میگرداند و آن را میسازد و به این ترتیب راه رسیدن به ریخته گری دوباره در دسترس قرار میگیرد.
warden: اینجا محل امنی برای انسان, یا سنگ نیست. برگشتن از اونجا (یعنی صرفنظر از این مکان) موجب خجالت و شرمندگی نمیشه.
مرگ: راه دیگه ای نیست.

_در این بین karn هم از پشت سر آنها پدیدار میشود و خود را به آنها میرساند.
karn: شنیدی warden چی گفت. اونجا مکان امنی برای رفتن به تنهایی نیست. تو به کمک من نیاز داری.

_پس تصمیم بر این میشود که karn با مرگ همراه شود و در ریخته گری به او کمک کند. مرگ و karn وارد ریخته گری میشوند.

_کمی جلوتر karn با پرتاب کردن مرگ به سوی یک سکوی دیگر به مرگ کمک میکند. مرگ و karn فعلا از هم جدا می افتند. مرگ به پیشروی بیشتر ادامه میدهد. کماکان مرگ و karn از هم جدا هستند. در پشت یکی از درها karn به مرگ میگوید:

karn: امممم ...... ممنونم که منو فراموش کردی! تو هنوز اینجایی؟ من منتظرت هستم ( karn پشت یک در بسته متوقف شده است)
_مرگ بر روی یک سکو میرود و با فشار دادن سکو در را برای karn باز میکند و karn به مرگ میپیوندد.
karn: همینجا (روی سکو) بمون. من در رو نگه میدارم.

_سپس karn به زیر در جلویی میرود تا آن را نگه دارد و اجازه ندهد که بسته شود تا مرگ در خلال این مدت بتواند از این در عبور کند. مرگ هم به همین ترتیب از در عبور میکند و سپس karn در را رها میکند.
karn: این چیز (در) سنگین بود.

_مرگ و karn سرانجام به محل ساخت guardian میرسند. guardian یک غول سنگی عظیم الچثه است.
karn: سوارکار, این guardian (نگهبان) هست. و اگر تو میخوای به درخت برسی, ما باید این هیولا رو بیدار کنیم.
مرگ: و بعدش چی؟
karn: نگهبان کاری را انجام خواهد داد که برای آن ساخته و برنامه ریزی شده, ویران کردن آلودگی که راه درخت زندگی رو مسدود کرده.
مرگ: اما به نظر میرسه ساخت اون به پایان رسیده, چرا اون هنوز اینجا ایستاده.
kran: برای زنده کردن سنگ, ما باید یک ذات و گوهر قلب خالق به اون بدیم. برای هیولایی به این بزرگی سه تا گوهر قلب خالق لازمه.
مرگ: و ما چجوری این کارو انجام بدیم؟
karn: ساخت این سنگ های قلب (heart stones) همراه با ساخت guardian به پایان رسید, اما هرگز به این سنگ متصل نشد. همه آنها در قلعه هستند. حالا فقط نیازه که ما بگردیم و اونارو پیدا کنیم.
مرگ: پس بزن بریم .......
_پس حالا مرگ و karn بایستی سه سنگ گوهر قلب خالق را برای بیدار کرد guardian پیدا کنند. با پیشروی بیشتر مرگ توانایی deathgrip (چنگ مرگ) را پیدا میکند. با داشتن این قابلیت و توانایی مرگ میتواند به آبجکت هایی از فاصله دور چنگ بزند, یعنی میتواند با این قابلیت خود را به آبجکت های سنگین و ثابت برساند و یا آبجکت های کوچک و سبک را به سمت خود بکشد.




_با پیشروی در قلعه سرانجام مرگ و karn خود را به مکانی که اولین سنگ قلب قرار دارد میرسانند. سنگ روی سقف قرار دارد.

karn: آه ....... یک سنگ قلب. در داخل اون, روح خالق بزرگ جای داره. باید یه راهی برای پایین اوردن اون پیدا کنیم. و من اونو حمل خواهم کرد. آه ..... من سنگ های بزرگ تر از تو (منظور مرگ است جون karn میخواهد مرگ را به سمت یک سکو پرتاب کند) رو قبلا پرتاب کردم!


_مرگ موفق میشود خود را به سنگ قلب که روی سقف قرار داشت برساند و با ضربه ای آن را از سقف جدا کرده و روی زمین بیندازد.
karn: اینجاس, من مواظب این (سنگ قلب) هستم. بزار از این سنگ استفاده درست کنیم.
_karn سنگ را که نسبتا بزرگ هم میباشد بر روی دوشش میگذارد.
karn: باید اینو به guardian برگردونیم.

_مرگ همراه با karn و سنگ قلب پیش guardian باز میگردند.
karn: سنگ کهن و قدیمی بیدار میشه.
_آنها اولین سنگ را در محل مخصوص guardian جا سازی میکنند. حالا دو سنگ دیگر برای بیدار کردن guardian باقی مانده است. با جستجوی بیشتر مرگ و karn محل سنگ قلب دوم را هم پیدا میکند. سرانجام مرگ موفق میشود خود را به سنگ برساند و آن را از جایگاه اصلیش جدا کند, و سپس سنگ به پایین سقوط میکند.
karn: اخم نکن سوار کار, من اونو خواهم گرفت (حمل میکنم).
_karn به مانند سنگ قبلی این سنگ را هم بر روی دوش خود میگذارد و به محل guardian باز میگردند.
karn: از قلب به سنگ, زندگی جریان پیدا میکند.

_karn دومین سنگ را هم در جایگاهش روی guardian قرار میدهد.

karn: به نظر میرسه کار ما هنوز به پایان نرسیده.

_حالا آنها بایستی آخرین سنگ را پیدا کنند. مرگ و karn به سرعت خود را به محل آخرین سنگ میرسانند. مرگ آخرین سنگ را هم از روی سقف آزاد میکند و سنگ پایین می افتد. اما آنها متوجه میشوند که سنگ آلوده شده است.
karn: یه جای کار این (سنگ سوم) ایراد داره.
_karn به سرعت سنگ را بر روی دوش خود میگذارد. آنها عازم ترک محل میشوند اما به یکباره غول سنگی کوچکی که مرگ با کمک آن خود را به آن محل رسانده بود شروع به انجام حرکات عجیبی میکند. karn موفق میشود از در عبور کند, اما مرگ پشت میله ها میماند و چاره ای بجز نبرد با این غول سنگی کوچک (کلمه و لفظ کوچک به این دلیل آورده شده تا با غول سنگی بزرگ یعنی guardian اشتباه گرفته نشود) ندارد.
karn: آه, من میدونستم این اتفاق میتونه بیفته.

مرگ پس از مبارزه با هیولای سنگی, آن را نابود میکند. مرگ و karn به محل guardian بازمیگردند تا سنگ سوم را هم در جای مخصوص خود قرار دهند. karn و مرگ به محل guardian میرسند.

مرگ
: تو باید سنگ رو در محل guardian جاسازی کنی.

karn: ما دیدیم اون چکار کرد سوار کار. (در مورد آلودگی سنگ سوم) این سنگ تقریبا آغشته از آلودگیه.
مرگ: دو سنگ قلب دیگر پاک و تمیز بودند. من شرط میبندم که پرتو و درخشندگی اونا (دو سنگ اول), سنگ سوم رو هم پاک میکنه.
karn: شاید.
مرگ: karn, بزرگترین ریسک و خطر اینه که هیچ کاری انجام نداد.
karn: بله.

_آنها سومین سنگ را هم در محل مخصوص guardian جای میدهند. همین که آنها این کار را انجام میدهند به یکباره guardian از خواب بیدار میشود و جان میگیرد.

karn: آلودگی همانند بارانی که بر روی یک آهنگری و کوره داغ میریزد, آلودگی را از بین برده است! تو درست میگفتی!
مرگ: نه, من اشتباه میکردم!

_ما متوجه میشویم که guardian به دلیل وجود سنگ قلب سوم که آلوده شده, حالا آلوده شده است و به مانند دیوانه ها رفتار میکند. او زنجیرهایی که به دستانش بسته شده بود را پاره میکند و به حرکت در می آید و همه چیز را سر راهش ویران میکند و به حرکتش ادامه میدهد.

karn: ما چکار کردیم؟ سوارکار, ما باید تقسیم بشیم. تو دنبال guardian برو. منم میرم بقیه رو ببینم. تو باید بدون من ادامه بدی سوارکار.

_پس مرگ از karn جدا میشود تا guardian را تعقیب و دنبال کند. سرانجام مرگ در منطقه دره پدر سنگی (Stonefather's vale) با guardian روبرو میشود. Eidard هم در آنجا حضور دارد و در حالی که یک عصای سه سر در دست دارد, روبروی guardian آلوده شده ایستاده است. از عصای او یک نور آبی رنگ متصاعد میشود. Eidard سعی میکند با قدرتهایش در مقابل guardian ایستادگی کند.

مرگ: نه!

_guardian آلوده شده با پتک بسیار بزرگی که در دستش دارد چند بار به Eidard ضربه میزند. Eidard به شدت صدمه دیده است و روی صورتش خون دیده میشود.

Eidard: استخوان های خالق آسیب دیده!

_Eidard که نمیتواند مقابل guardian ایستاده کند, عقب نشینی میکند و کار نبرد با guardian را به مرگ میسپارد.

Eidard: من نمیتونم در این مورد به تو کمک کنم, سوارکار! بهترین کاری رو که میتونی انجام بدی, به من نشون بده!

_پس مرگ با guardian آلوده شده وارد نبرد میشود



مرگ بر علیه guardian آلوده شده



_مرگ بعد از یک مبارزه نفس گیر و نسبتا سخت, guardian را نابود و تکه تکه میکند.

Eidard: سوارکار, تو انتخاب دیگه ای جز نابود کردن اون نداشتی. با وجود این هنوز هم اگر میخواهیم راه درخت باز بشه, من انتخاب دیگه ای بجز بازگرداندن و ساختن دوباره اون (guardian) ندارم.
مرگ: چند دفعه دیگه میخوای منو مجبور کنی که اونو بکشم؟
Eidard: گاردین تولدی جدید خواهد داشت, عاری و آزاد از آلودگی و انحراف. حالا کنار بایست. این یه مقدار بیشتر از یک سعی و تلاش کوچیک خواهد بود.

_سپس Eidard عصای خود را محکم به زمین میکوبد و این کار, هاله بزرگی از نور آبی رنگ را در قسمت وسیعی از محیط پخش میکند. تکه های خرد شده guardian شروع به تکان خوردن میکنند. Eidard میخواهد تکه ها را به هم وصل کند و یکبار دیگر guardian را بسازد. Eidard فشار بسیار زیادی را متحمل میشود و انرژی زیادی مصرف میکند.

مرگ: تو از این جون سالم به در نمیبری.
Eidard: من یک خالق هستم. این وظیفه و هدف اصلی و تعیین شده من است, همانطور که هدف تعیین شده خود تو جمع کردن ارواح میباشد(reaper of souls). هیچ راه فراری از اون (وظیفه تعیین شده) ....... وجود نداره!

_پس Eidard یکبار دیگر همه تکه های خرد شده را به هم وصل میکند و دوباره guardian را میسازد. البته اینبار عاری از هر گونه آلودگی. Eidard بخاطر فشار بسیار زیادی که متحمل شده بود, روی زمین می افتد. مرگ بالای سر Eidard میرود.

Eidard: سوارکار, حالا به سمت درخت زندگی برو. زمان زیادی از پایان یافتن سفر تو باقی مونده.

_سپس Eidard آخرین نفس ها را میکشد و میمیرد. سپس تصویر guardian را نشان میدهد که به منبع آلودگی که راه درخت زندگی را مسدود کرده بود حمله میکند. guardian بوسیله پتک بزرگش چند ضربه محکم به آلودگی که شبیه به یک هشت پا میباشد و یک چشم بزرگ دارد وارد میکند. آلودگی سعی میکند در برابر Guardian مقاومت کند اما سرانجام guardian آلودگی را از بین میبرد و مسیر ورودی رفتن به محدوده درخت زندگی را باز میکند. حالا قدم بعدی مرگ رسیدن به درخت زندگی میباشد. مرگ برای رسیدن به در خت زندگی باید از مسیر The verdant hollow عبور کند. مرگ بعد از عبور از این منطقه, به ورودی درخت زندگی نزدیک میشود.

راوی (در صورت لود بازی): تا اینجای سفر, در ریخته گری, قلب یک نگهبان (guardian) قدرتمند آلوده شده بود و هدف و نیتش برعکس و مخالف هدف اصلی شده بود. تنها موجودی که قادر بود این مصیبت را بازگرداند, Eidard بود که کشته شد. و غم و تاریکی بر سوار کار نازل گردید ........

_مرگ به در ورودی درخت زندگی میرسد. به یکباره یک ماده سیاه رنگ شبیه به آلودگی از درون در به بیرون تراوش میکند و با یک حرکت سریع کمر مرگ را میگیرد. علی رغم مقاومت زیادی که مرگ از خود نشان میدهد, سرانجام آلودگی مرگ را به درون خود میکشد. در ادامه تصویر تغییر میکند و مرگ را در یک فضای تاریک ناشناخته نشان میدهد, در حالی که یک موجود سیاه رنگ شیطانی روبروی او ایستاده است.




موجود سیاه

موجود سیاه: پس تو اومدی, در حالی گه گناهانت رو به مانند نشانی از افتخار با خودت حمل میکنی. تو دنبال چی هستی سوارکار رنگ پریده؟ (توضیح: در مکاشفات یوحنی آمده است که یکی از سوارهای آخر وزمانی که مرگ نام دارد دارای یک اسب رنگ پریده میباشد)
مرگ: بازگردوندن و احیاء نسل بشر.
موجود سیاه: به یک سیاره (زمین) لم یزرع و خالی از سکنه, که زندگی و حیات از او گرفته شده؟ انسان ها ضعیف و نادان هستند, اونا از این رستاخیز (احیا و زنده شدن) زنده نخواهند موند, البته اونا لیاقت و شایستگی این رو هم ندارن!
مرگ: ما نمیتونیم در این مورد داوری و قضاوت کنیم. من این کار رو بخاطر بخشیده شدن جنگ (war) از مجازات شورا (council) انجام میدم.
موجود سیاه: پس نفیلیم چی میشه؟ تو فقط میخوای یک نفر رو نجات بدی و نه بقیه رو؟
مرگ: نفیلیم برای تعادل (balance) یک تهدید به حساب میاد.
موجود سیاه: اگر ما بهشت رو گرفته بودیم, هیچکدوم از این اتفاقات نمی افتاد. اما با این حال تو در مقابل ما و بر علیه ما ایستادی و افراد خودت رو قتل عام کردی و سپس روح اونا رو در اون طلسم (Amulet, همان چیزی که به گردن crowfather بستته شده بود) محبوس کردی!
مرگ: تو کی هستی؟
موجود سیاه: فکر کنم تو منو بشناسی. یه زمانی تو منو برادر صدا میکردی.
مرگ: Absalom ..........
موجود سیاه: من اون اسم رو کنار گذاشتم. حالا من آلودگی و فساد (corruption) هستم. روزی که تو داس خودت رو برعلیه ما بالا بردی, من متولد شدم, و بزودی, همه چیز مال من خواهد شد. درخت زندگی (tree of life) در تاریکی من سقوط کرد و فرو ریخت, از ریشه های پژمرده اون گرفته تا شاخه های بدون میوه. و حتی خود مرگ (death) هم نخواهد توانست از آن فرار کند!

_در اینجا تصویر به پایان میرسد و بعد از یک لودینگ ما صدای روای را میشنویم.

راوی: تعریف یک روح چیه؟ بعضی ها اونو جرقه هایی از نور میدونن که در داخل با تاریکی در مبارزه است, و برای حیات و بقاء موجود خودش میسوزد.

_تصویر تغییر میکند و مرگ را در حالی که طلسم ارواح (amulet) را بر گردن دارد به صورت تصاویر شبیه به کمیک نشان میدهد.

راوی: اما پس در مورد مرگ (death) چه, کسی که در روزی که ارتش نفیلیم را قتل عام کرد, جمع کننده ارواح (reaper of souls) آنها شد؟ او برادران خودش را کشت ...... دوستان و همراهانش را .... و absalom را. (همزمان تصویر میدان نبرد را نشان میدهد, تصویر روی صورت absalom میرود)

absalom: مرگ! چرا افراد خودت رو میکشی؟
مرگ: نفیلیم (نفیلیم یک ارتش یا به نوعی یک نژاد میباشد) نباید ادعا و مطالبه داشتن بهشت رو داشته باشه .....



absalom: برای فرشتگان و شیاطین قلمرو ها و سرزمین هایی وجود داره ...... چرا نباید برای ما سرزمینی وجود نداشته باشه؟
مرگ: بهشت به انسان ها تعلق داره.

_مرگ و absalom وارد نبرد با هم میشود و به روی هم تیغ میکشند.

absalom بهشت به کسی تعلق داره که اونو بدست بیاره و بگیره!


absalom: بهشت به کسی تعلق داره که اونو بدست بیاره و بگیره!

راوی: eons جوابی برای این سوال نداشت.

(توضیح در مورد گذشته: همانطور که احتمالا میدانید نفیلیم یک نژاد و سپاه باستانی بوده است. رهبری این سپاه را در گذشته absalom بر عهده داشته است. او و نفیلیم سرزمین های زیادی را فتح کردند. اما سرانجام 4 نفر از افراد سپاه نفیلیم ( چهار سوار آخر و زمانی) از قتل و کشتار خسته شدند و تصمیم گرفتند که گروه نفیلیم را ترک کنند و به شورای سوخته (charred council) خدمت کنند. به همین دلیل مرگ همه ارتش نفیلیم از جمله رهبر آنها یعنی absalom را قتل عام کرد, چون آنها قصد داشتند بهشت را هم تصرف کنند و برای تعادل و بالانس یک تهدید به حساب می آمدند.)


_تصویر دوباره صحنه نبرد مرگ و absalom را نشان میدهد. به یکباره مرگ داس بزرگ خود را با قدرت هر چه در بدن absalom فرو میکند.

_تصویر تغییر میکند و absalom را در حالی که روی زمین افتاده و آخرین نفس هایش را میکشد نشان میدهد. مرگ هم بالای سر او ایستاده است.

مرگ: این ارزشش رو داشت؟
absalom: برادر ........ (در حالی که دستش را به سوی مرگ دراز میکند)

راوی: در یک لحظه ......

_به یکباره چیزی شبیه به آلودگی از درون زمین به بیرون تراوش میکند و absalom را در میگیرد. مرگ در حالی که دست absalom را گرفته و سعی دارد او را نگه دارد, نمیتواند از فرو رفتن absalom به درون آلودگی جلوگیری کند و وی در زمین و آلودگی فرو میرود.

راوی: به این ترتیب آلودگی بوجود آمد ....... و مرگ به قاتل قوم و افراد خود (kinslayer) تبدیل شد.

_در ادامه تصویر نشان میدهد که تمامی ارواح سبز رنگ افراد کشته شده ارتش نفیلیم, جذب طلسمی که مرگ به گردنش دارد, میشوند و در آن محبوس میگردند.

راوی: پیروزی تلخ نمیتوانست ناتمام بماند.

_سپس تصویر نشان میدهد که مرگ در محلی به نام درخت مرگ (tree of death) به هوش می آید. مرگ در ابتدای راهش با یک موجود و گونه ناشناخته روبرو میشود که بدنی شبیه به انسان و سری شبیه به بز دارد روبرو میشود. این موجود یک در حقیقت یک تاجر میباشد و Ostegoth نام دارد.


Ostegoth: آه ه ه , سوارکار رنگ پریده (pale rider). این خیلی عجیب نیست که افراد بسیار زیادی به دست تو به اینجا (سرزمین مردگان) اومدن؟ و خود تو تا به حال به ندرت پیش اومده که قلمرو مردگان (dead kingdom) رو ملاقت کنی.
مرگ: من برنامه ای برای اومدن به این مکان آشغال و پست مداشتم. من در جستجوی درخت زندگی بودم. اونو (درخت زندگی) پیدا کردم. و حالا اینجا هستم.
Ostegoth: دوست من, درخت زندگی یک مقصد نیست, اون تنها یک دریچه و پورتال هست به دنیاهای دیگه. اگر درخت زندگی جاییه که تو دنبالش بودی, پس حالا به اونجا رسیدی.
مرگ: پس به من خیانت شده.
Ostegoth: انقدر عجول نباش, درخت زندگی خرد و دانشی مافوق تصور داره. اگر اون (درخت زندگی) تو رو به اینجا رسونده, پس اینجا جاییه که تو بهش تعلق داری. شاید من بتونم کمک کنم.
مرگ: من شک دارم بتونی.
Ostegoth: کار عاقلانه برای تو اینه که به من توجه کنی. من یک مهارت قابل فروش برای اعطا به تو دارم که میتونه بهترین و قویترین خواسته تو رو برآورده کنه. به من بگو سوار کار, تو دنبال چی هستی؟
مرگ: من رهایی و آزادی برادرم (war) رو میخوام. و بازگردوندن تعادل و بالانس.
Ostegoth: ممم .... بله! من داستانش رو شنیدم. برادر سوارکار تو, برادر تو جنگ فراخوانده نشده بود (در روز آخر و زمان یا آپوکالیپس یا آرماگدون) و نسل بشر بهای اون رو پرداخت کرد. ( با نابود شدن نسل بشر)
مرگ: مواظب زبونت باش تاجر!پ
Ostegoth: رفیق, من در این مورد قضاوت و داوری نمیکنم: من تنها چیزی رو گفتم که به من گفته شده. تو در جستجو برای پیدا کردن درخت موفق بودی, اما این (درخت زندگی) تنها یک دروازه است. چیزی که تو دنبالش هستی چشمه ارواح ( well of souls یک دروازه ماوراء طبیعی میباشد که فرشته مقرب عزرائیل از آن محافظت میکند) هست.
مرگ: well of souls میتونه نسل بشر رو برگردونه؟
Ostegoth: کارهایی بیش از این میتونه انجام بده. میتونه مجراهایی از مرگ به این سرزمین باز کنه. از هر دنیا, بالا و پایین. این همچنین روشی است که میتونه ارواح رو دوباره خلق کنه, در زمانیکه آنها آماده تولد مجدد باشند.
مرگ: تو هنوز نگفتی که کی هستی.
Ostegoth: تاریخچه و دفتر زندگی مردمان من سوخت و خاکستر شد, و همراه با اون دنیای ما ( هم از بین رفت). حتی در خاطر کسانی که آنها را نابود کردند به فراموشی سپرده شد. حالا ........ تنها دود باقی مونده. ما اولیش نبودیم ( که نابود شدند), و آخریش هم نخواهیم بود. این راه و روش انجام بعضی کارهاست.
مرگ: راه ایجاد بالانس در چیز ها.
Ostegoth: و وجود بالانس چکار کرده؟ نیستی یا ........ آلودگی و فساد. سرانجام, اون همه ما رو از پا درمیاره.
مرگ: به نظر میرسه, هیچکدوم از توضیحاتی که تو دادی نشون نداد تو اینجا چکار میکنی.
Ostegoth: من تنها یک تاجر پست و فرومایه هستم, همراه بایک ذوق و سلیقه در مورد زیور آلات. در زندگی, و در مرگ. من Ostegoth هستم. و این میتونه باعث بشه که من کالاهای خودمو به تو پیشنهاد کنم.
مرگ: درخت زندگی؟ درخت مرگ؟ دریچه ها و پورتال هایی به دنیاهای دیگه؟ من هیچکدوم از اینا رو نمیدونم. چطور این همه مدت من انقدر کور بودم, یا شاید فقط از زبون تو دروغ بیرون میاد.
Ostegoth: این راز به مدت زیادی از نفیلیم و چهار سوار مخفی موند.
مرگ: چرا؟
Ostegoth: برای اینکه قدرت و نیرو بایستی با بی خبری ترکیب و در هم آمیخته بشه. اگر نفیلیم (منظور همه افراد نژاد نفیلیم) حقیقت رو در مورد خاصیت و سرشت واقعی درخت میدونست, ممکن بود همه هلاک و کشته بشن.
مرگ: من نفیلیم (ارتش نفیلیم) رو ترک کردم و به یک جنجگو برای برقراری تعادل و بالانش تبدیل شدم. حتی مردمان خودم رو هم کشتم. من از این دنیا ها حفاظت کردم. همچنین از شما و درخت محافظت کردم. اما هنوز هم من در بی خبری و تاریکی هستم.
Ostegoth: بله, رها کردی, اما فراموش نه (نکردی). نفیلیم هنوز هم در تو وجود دارد. (یعنی یاد و خاطره نفیلیم هنوز هم با تو است و آنها را فراموش نکردی) اما من باید چی بدونم؟ من تنها یک تاجر ساده هستم.
مرگ: اگر من بخوام به سرزمین های آهنگری (forge lands) برگردم, باید چکار کنم؟
Ostegoth: سوارکار, درخت زندگی تعداد زیادی دریچه (پورتال) داره. بعضی از اونا (پورتال ها) میتونن به تو کمک کنن تا راه خودت رو برگردی. تعداد زیادی از پورتال ها بسته شدن. اما یکی از آنها که مربوط به سرزمین های آهنگری (forge lands) است هنوز باز باقی مانده است.
مرگ: وانمود میکنیم که من حرفاتو باور کردم. من از کجا باید جستجوی خودمو شروع کنم؟
Ostegoth: تو باید به منطقه serpent's peak قدم بزاری, و تخت پادشاهی جاودان یا ابدی (eternal throne) رو احضار کنی. در آنجا ارباب استخوان ها (lord banes) خوابیده است. او تو را به دروازه راهنمایی میکند ...... یا اینکه جان تو را خواهد گرفت. سوارکار, قبل از اینکه بری, در مورد این فکر کن. ممکنه مردمان من نابود شده باشن, اما یادگارها و عتیقه های آنها هنوز باقی موندن. تو ممکنه در طول سفرت اونا رو پیدا کنی. آنها برای بیشتر افراد بی ارزش هستن اما آنها برای من با ارزش هستند. اونارو برای من برگردون و من عتیقه رو با پول معامله خواهم کرد.

_پس ما دیدیم, زمانیکه مرگ به هوش آمد فهمید که درخت مرگ او را به سرزمین مرگ (Land of the Dead) فرستاده است. درخت مرگ نقطه مقابل درخت زندگی میباشد. او در ابتدای راهش با یک تاجر به نام ostegoth ملاقات میکند. Ostegoth به مرگ گفت well of souls (دروازه ارواح) میتواند نسل بشر را احیا کند. پس مرگ باید well of souls را پیدا کند. برای پیدا کردن آن مرگ باید ابتدا به منطقه eternal throne (سریر یا تخت پادشاهی ابدی) برود و در آنجا به ملاقات فرمانروای استخوان ها (lord of bones) برود. در ابتدا مرگ بایستی قلعه زنگوله دار (bell tower) را در منطقه serpent's peak پیدا کند و از آن برای احضار کردن و فرا خواندن eternal throne استفاده کنند.

راوی (در صورت لود بازی): تا این لحظه از سفر, بوسیله قدرت guardian , درخت زندگی از آلودگی پاک شد, اما هنوز در آنجا ارواحی وجود دارند که صدای آنها شنیده میشود. absalom ....... آیا تو دوباره خواهی راند؟ (سوار کاری خواهی کرد)


_ با کمی پیشروی مرگ وارد منطقه cragland ( معنی لغت به لغت: سرزمین پرتگاه یا تخته سنگ) میشود. سپس با پیشروی بیشتر مرگ به گلوگاه leviathan (کلمه leviathan در کتب عهد عتیق به عنوان یک جانور دریایی بزرگ یاد شده) میرسد. مرگ به ورودی مکان breach میرسد و داخل breach میشود.




_مرگ موفق میشود از منطقه breach هم عبور کند و معمای آن را حل کند, او سپس خود را به منطقه the maw (معده,شکم؟؟؟) میرساند. بعد از پیمودن مسافتی نسبتا طولانی, مرگ به serpent's peak میرسد. در این منطقه مرگ bell tower را پیدا میکند و با استفاده از آن eternal throne را احضار کند. eternal throne دارای 2 سر فناناپذیر هیولا Leviathan میباشد که در منطقه The Abyss شناور میباشند. The Abyss یک مکان زیرزمینی تاریک و خطرناک میباشد که بین سه دنیای بهشت (Heaven) , جهنم (Hell) و زمین (Earth) قرار دارد. حالا مرگ بعد از عبور از قسمتهایی از دو سر هیولای Leviathan, باید خود را به اتاق تخت پادشاهی یا اتاق سریر (ethernal room) برساند. این اتاق همان جایی است که شاه مردگان (dead king) آنجا قرار دارد.
(یک توضیح جانبی در مورد شناخت بیشتر Well of Souls: این Well of Souls یک دروازه ماوراء طبیعی میباشد که از آن بوسیله فرشته مقرب عزرائیل (Azrael) محافظت و نگهبانی میشود. روح انسان ها بعد از مرگ ابتدا به این مکان می آیند و با آگاهی و صلاح دید عزرائیل از این دروازه عبور میکنند.)



_ مرگ وارد منطقه eternal throne میشود. تعدادی جنگجو یا به عبارتی گلادیاتور در آنجا دیده میشوند. مرگ با یکی از آنها که به نظر رئیس بقیه می آید صحبت میکند. ( صحبت کردن با این فرد اختیاری است و اجباری در آن وجود ندارد)

جنگجو: آیا صدر اعظم (chancellor) تو رو فرستاده؟ خوب سوارکار, من قبلا یکبار تو رو مغلوب کردم. و دوباره میتونم این کار رو انجام بدم.
مرگ: من حقیقتا نمیدونم تو در مورد چی صحبت میکنی؟
جنگجو: البته که نه. تو هنوز امید داری. تو نمیتونی صدراعظم (chancellor) رو ملاقات کنی.
مرگ: یک صدراعظم به نظر نمیاد چندان مقام عالی رتبه ای باشه.
جنگجو: برای مدت ها, زبون اون, زهر رو در داخل گوش های شاه مرگ (dead king) میریخت. اون در تمام مدت تنها بر تخت پادشاهی ابدی (eternal throne) نشسته بود ........... و درخواست و تقاضای خدمت میکرد.
مرگ: تو کی هستی؟
جنگجو: من استاد شمشیرزنی (master of blades) هستم. و همه اون جنگجو های باقی مونده زمانی منو Draven صدا میکردن. از دنیا و قلمرو انسان ها. من باید مدتها قبل از well of souls عبور میکردم. اما من آزادی خودمو در پیروزی در میدان مسابقه (Arena) به دست اوردم, تنها برای سقوط در قسمت های زیرین تازیانه شاه مرگ (dead king's whip).

_صحبت های مرگ با Draven به پایان میرسد و مرگ به مسیرش ادامه میدهد.
_مرگ به سمت دری که منتهی به مقر و محل اقامت فرمانروای استخوان ها (The lord of bones) میشود میرود, اما دو نگهبانی که جلوی در ایستاده اند به او اجازه ورودی نمیدهند.

نگهبان: بدون اجازه از جانب صدراعظم, هیچکس نمیتواند مزاحم فرمانروای استخوان ها بشود.

_سپس به یکباره صدراعظم (chancellor) از پشت سر مرگ از درون یک پورتال ظاهر میشود.

صدراعظم: یک سوارکار؟ در قلمرو مرگ؟ (kingdom of the dead) نه, نه, امکان نداره اینجویری باشه!
مرگ: من باید با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم.
صدراعظم: آه ه ه .... این ممکنه نیست. سرور من مواظب قلمرو و سرزمین اش است. یک بار مسئولیت بسیار فراتر از حد بصیرت تو حتی سوارکار.
مرگ: و وظیفه تو چیه, به عنوان یک دربان؟
صدراعظم: تنها یک راه وجود داره که بتونه اونو (فرمانروای استخوان ها) از خوابش بیدار کنه ....... و اون Gilded Arena (مسابقات نبرد طلایی: کلا آرنا به میدان و محوطه میدان نبرد گفته میشود که گلادیاتورها یا سایر جنگجوها در آنجا با هم پیکار می کنند.) هست. در اینجا, انسان ها آخرین شانس خودشونو دارن تا از قبر نجات پیدا کنن ..... و یک لطف و بخشش (برای نفر برنده شده در مسابقه آرنا) که شامل یک ملاقات با پادشاه میشه. قهرمان آرنا (Arena's champion) رو شکست بده و با جمجمه اون به اینجا برگرد. و سپس سرور شما افتخار یک ملاقات را به شما خواهد داد.
مرگ: و این آرنا (میدان مسابقه) کجا هست؟
صدراعظم: ناراحت نباش سوارکار.

 

_تصویر نشان میدهد که دو سر هیولای Leviathan حرکت میکند و در ورودی میدان جنگ آرنا مشخص میشود.

صدراعظم: ما الان اونجا رسیدیم.
مرگ: اجازه بده من با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم, و من هم از قهرمان شما چشم پوشی میکنم و اونو می بخشم. و شاید همچنین تو رو هم ببخشم صدراعظم.
صدراعظم: تو کسی رو که قبلا مرده نمیتونی دوباره بکشی. اما تو آزادی که سعی خودتو بکنی. در آرنا.
مرگ: پس حرفی رو که در مورد بخشیدنت گفتم فراموش کن, دربان دم در. در مورد اربابت فرمانروای مرگ به من بگو.
صدراعظم: سلطنت و حکمرانی اون ابدی هست. حرف های اون قانون تلقی میشه ...... و وقت ایشون فوق العاده گرانبها هست. من مطمئنم که او تنها با کسایی صحبت میکنه که ارزشش رو داشته باشن.
مرگ: پس تو باید به ندرت و کم اونو ببینی صدراعظم! (مرگ به صدراعظم کنایه میزند که یعنی تو ارزش صحبت با او را نداری)
مرگ: Achidna (او یک عنکبوت غول پیکر میباشد) با قلمرو شما چکار کرد؟ آخرین باری که شنیدم, اون مالکیت و قدرت خودشو داشت.
صدراعظم: بله, قلمرو سایه ysilik . جایی که خواهران نامرئی تارهای خود را می تنند. تعدادی از دشمنان ارباب من به اونجا فرار کردن, وقتی این حکومت و قلمرو هنوز جوان بود. ما اونارو پیدا کردیم. خود Archinda به سختی فرار کرد. شاید اون اینجا پناه اورد, و تار شیطانی خودشو بافت .......
مرگ: ارباب تو اولین فرمانروای اینجا نیست, درسته صدراعظم؟
صدراعظم: یه نفر دیگه بود .... یک جانور که Argul نامیده میشد. خیلی دیوانگیه که اونو بر تخت پادشاهی نگه داری. من به اربابم کمک کردم تا از دست او خلاص بشه. و حتی معدود خدمتکاران اون هم نابود شدن. ارباب من بدون من چکار میتونست بکنه؟

راوی (در صورت لود بازی): تا این لحظه از سفر, در قلمرو مردگان, یک افسانه و داستان از یک تاجر, در پشت اسرار و دود پنهان شده بود. یک ناقوس به صدا در آمد: یک تخت پادشاهی خروشان در آسمان. اما مرگ نمیتوانست با فرمانروا و ارباب ملاقات کند.

_پس همانطور که صدراعظم گفت, تنها در صورتی که مرگ در آرنا بتواند پیروز شود, اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را خواهد داشت. مرگ خود را به منطقه gilded arena (میدان نبرد طلایی) میرساند. با کمی پیشروی مرگ به منطقه ای میرسد که چند مجسمه سنگی بزرگ در آنجا قرار دارد. مجسمه ها به صدا در می آیند.

مجسمه 1: آگاه باشید, یک مبارز (منظور مرگ است) وارد آرنا (میدان نبرد) شد. اما او در جستجوی چه چیزی است؟ بخشش از مرگ؟
مجسمه 2: نه! این یکی هنوز زندس.
مجسمه 1: ساکت باش! اون میتونه دلیلش رو به ما بگه. صحبت کن مبارز.
مرگ: من اینجا هستم تا قهرمان شما رو شکست بدم.
مجسمه 1: همه مبارز ها اینچنین لاف میزنند, اما بیشتر اونا تنها در عذاب و رنج رها میشن. روح آنها از هستی پاک میشود. و قهرمان (champion) ما به این دلیل نیرومندتر و قویتر میشود.
مرگ: کافیه! قهرمان خودتونو نشون بدید!
مجسمه 1: آ ه ه ه ...... بله. در این یکی (مرگ) قدرت وجود داره. قدرت کافی برای چیزی که ادعا میکنه. اما قهرمان ما آدم کوچک و پستی نیست که فراخوانده شود. خود تو باید آن را بیرون بیاوری.
مجسمه 3: این قربانگاه و محراب نگهدارنده قدرت و نیروی او میباشد. ارواح همه کسانی که او کشته و از پا در آورده است. سه سنگ اراده (Animus stones) باید در آنجا گذاشته شود, و سپس قهرمان ما وارد ( منظور وارد میدان جنگ) خواهد شد.

_پس مرگ برای احضار کردن قهرمان به آرنا یا میدان نبرد اول بایستی سه سنگ اراده (Animus stones) را که در قسمتهای مختلف آرنا پخش و پراکنده شده اند پیدا کند و آنها را در قربانگاه یا محراب بالای زمین مبارزه جای دهد.

_مرگ با رفتن در اعماق زیرین آرنا اولین سنگ (Animus stones) را پیدا میکند.

 

_مرگ اولین سنگ را در محل مخصوص محراب قرار میدهد. حالا او بایستی دو سنگ دیگر را هم پیدا کند, تا از این طریق بتواند اجازه مبارزه با قهرمان را داشته باشد. مرگ در ادامه سنگ دوم animus را هم پیدا میکند و همچنین آن را در محل محراب جاسازی میکند. حالا تنها یک سنگ باقی مانده. مرگ بعد از کشتن تعداد زیادی از دشمنان خود را به محل سنگ سوم Animus میرساند. به یکباره مرگ با نوع جدیدی از دشمنانش روبرو میشود. نام این هیولا scarab hulk میباشد. مرگ با این موجود و مبارزه میکند و سرانجام او از بین میبرد.

 

_سپس مرگ سنگ سوم Animus را هم از جایگاهش برمیدارد. مرگ به میدان آرنا برمیگردد و سومین سنگ را هم در محل محراب جای میدهد. به یکباره سر و کله قهرمان آرنا پیدا میشود. این قهرمان یک هیولا میباشد که Gnashor نام دارد. جنگ با gnashor وارد مبارزه میشود. مبارزه در دو مرحله صورت میگیرد. در مرحله اول این هیولا از زیر زمین حرکت میکند و به مرگ حمله میکند. زمانیکه مرگ به اندازه کافی به او آسیب زد, این هیولا لز زمین بیرون می آید و روی دو پای خود می ایستد.

 


_ مرگ به نبرد با Gnashor ادامه میدهد و سرانجام آن را نابود میکند. حالا مرگ باید جمجمه Gnashor را بردارد (که نشان و مدرکی دال بر پیروزی او در نبرد با gnashor میباشد) و به eternal throne ببرد و به صدراعظم نشان دهد تا اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را بیابد. مرگ به منطقه eternal throne باز میگردد. مرگ نزد صدراعظم میرود.

صدراعظم: من خیلی امیدوار بودم که تو نتونی برگردی(یعنی امیدوار بودم که کشته میشوی). پس قهرمان میدان مبارزه (آرنا) چی شد؟
مرگ: اون دیگه بعد از این نمیتونه از تو پذیرایی کنه.
صدراعظم: نه! غیرممکنه!
مرگ: من باور دارم که حالا ارباب تو من را خواهد دید.
صدراعظم: من نمیتونم خواسته تو رو رد کنم.

_پس صدراعظم اجازه میدهد تا مرگ با فرمانروای استخوان ها ملاقات کند. دروازه قصر باز میشود و مرگ نزد فرمانروا میرود. او روی تخت پادشاهیش نشسته است.
 

فرمانروا: تو بوی تعفن و بد زنده بودن رو میدی سوارکار. با ارواح از موعد خود گذشته. تو به اینجا دعوت نشدی.
مرگ: افسوس که من داشتم کم کم از اتمسفر و جو اینجا لذت میبردم.
فرمانروا: پس تو مدت زیادی نیست که اینجا بودی. میلیاردها از ارواح مردم سرزمین من, همه نسل بشر, برای خونخواهی و انتقام ناله و گریه میکنن. اما من میبینم که تو مثل یک موزیک با اون مانوس شدی. سوارکار, تو از من چی میخوای؟
مرگ: راه رسیدن به well of souls (دروازه ارواح) رو به من نشون بده.
فرمانروا: و تو در اونجا دنبال چی هستی؟ قدرتی فراتر از مرگ و زندگی؟ یا شاید تو امیدواری که آمرزیده بشی, قاتل قوم خود (kin-slayer)؟ من در شگفت هستم که ارواح نزدیکان و هم کیشان تو کجا رفتن, چون اونا هرگز از سرزمین و قلمرو من عبور نکردن.

(نکته: در مورد دلیل اینکه چرا ارواح نزدیکان مرگ و ارتش نفیلیم به سرزمین مردگان وارد نشدند: چون همانطور که در تصاویر دیدید در میدان نبرد, زمانی که مرگ, همه نزدیکان و افراد خود مثل ارتش نفیلیم را به قتل رساند, ارواح همه آنها را در یک شی که یک amulet (طلسم) بود, محبوس کرد. مرگ این amulet را به crowfather سپرد. در ابتدای بازی ما دیدیم که مرگ با crowfather ملاقات کرد, سپس مرگ و crowfather با هم درگیر شدند و مرگ او را در مبارزه شکست داد. اما آخرین کار crowfather باعث شد که amulet شکسته شود و تمام ارواح از داخل amulet بیرون آمدند و جذب بدن مرگ شدند. اثر این ارواح را میتوان در سمت راست سینه مرگ دید که این ارواح به صورت رگه هایی سبز رنگ میباشند.)

مرگ: قلمرو تو بدجوری به افراد و هدف های بیشتر نیاز داره.
فرمانروای استخوان ها: درسته, فعلا من باید خودم به تنهایی و بدون خادمانی که به من خدمت میکنن با این ارازل و اوباش روبرو بشم!
مرگ: این دلواپسی من نیست.
فرمانروا: پس اینو دلواپسی خودت بکن, و اونوقت من خواسته تو رو برآورده خواهم کرد. سه ارباب مرگ (dead lords) من رو پیدا کن, و اونا رو از خوابشون بیدار کن.

_فرمانروا یک گوی سبز رنگ به مرگ میدهد.

(توضیح: این گوی سبز رنگ جلوگیری کننده (interdiction) نام دارد. حمل کننده این گوی قدرت این را دارد که به اربابان مرگ دستور و فرمان دهد)


فرمانروا: این باعث میشود که آنها به تو تعظیم کنند و خواسته تو رو انجام بدن.

_مرگ گوی سبز رنگ را دریافت میکند.

فرمانروا: خادمان رو برای من برگردون, تا اونها هم در بار مسئولیت که روی دوش منه با من سهیم بشن.

راوی (در صورت لود بازی): تا این لحظه از سفر, یک میدان نبرد آرنای با شکوه طلایی و خونین, یک مقتول غول پیکر, بدست آوردن یک قرار ملاقات (با شاه), اما قبل از اینکه شاه به سوارکار ما کمک کند, او باید خادمان و دربار خود را داشته باشد.

_پس حالا وظیفه مرگ این است که 3 نفر از خادمان شاه را برای او پیدا کند. خادمان حالا به خواب رفته اند و مرگ بایستی آنها را بیدار کند. اولین خادم phariseer نام دارد. مرگ باید او را در آرامگاه phariseer پیدا کند. مرگ خود را به مقبره یا به عبارتی محا خواب phariseer میرساند.

 

_مرگ با جستجو در این مکان سرانجام خود را به محلی که در آن phariseer به خواب رفته میرساند. phariseer از درون یک تابوت بیرون می آید.

phariseer: تو میخوای خواب منو بهم بزنی؟ تو هرگز نمیتونی قبر خودتو ترک کنی.

_phariseer با مرگ وارد مبارزه میشود. مرگ سرانجام او را شکست میدهد. phariseer روی زمین می افتد و مرگ سلاح خود را به طرف phariseer (در حالی که phariseer تسلیم شده است) میگیرد.

مرگ: (در حالی که سلاح خود را به سویphariseer گرفته )تسلیم میشی؟
phariseer: بله.
مرگ: پس من تو رو پیش اربابت خواهم برد.
phariseer: من در اختیار شما و فرمان شما هستم.

 

_پس phariseer درون interdiction میرود. مرگ در قسمتهای مخصوصی که چند دایره قرار دارد میتواند اربابان مرگ را بوسیله interdiction احضار کند. اربابان مرگ روح هستند و میتوانند به راحتی از دروازه ها عبور کنند و با اشیاء محیط فعل و انفعالاتی داشته باشند. همچنین آنها میتوانند به صورت اتوماتیک به دشمنان حمله کنند. همچنین آنها در مواقع لازم میتوانند به سنگ تبدیل شوند و وزن پیدا کنند و سطوحی را که قابلیت فرو رفتن دارند را پایین نگه دارند. خادم بعدی فرمانروا که مرگ بایستی آن را از آرامگاهش بیدار کند judicator (قاضی) نام دارد. وظیفه judicator این است که در مورد تمامی ارواحی که وارد قلمرو مرگ میشوند قضاوت و داوری کند. اما در حال حاضر او وظیفه اش را رها کرده است. پس مرگ عازم آرامگاه judicator میشود. او برای رسیدن به آنجا ابتدا بایستی از منطقه The spine عبور کند. مرگ خود را به ورودی آرامگاه judicator میرساند و داخل محل میشود. با پیشروی بیشتر در آرامگاه, مرگ با judicator روبرو میشود.

judicator: سوارکار, من وقت صرف کردن با امثال تو رو ندارم. من وعده های مرده ها رو میشنوم, ولی یک جهنمی و ملعون رو نه.
مرگ: و ارباب تو چه پیشنهادهایی برای تو داشت؟
judicator: من تابحال به او خدمت کردم. با این وجود اون پاداش تمام تلاش های منو با دادن عذاب و شکنجه ابدی به من داد.
مرگ: تو Eternal throne رو ترک کردی.
judicator: حتی اینجا هم ارواح گم شده و از دست رفته ای وجود دارد, که انتظار قضاوت و داوری و فرستادن شدن به شهر مرگ (city of the dead) را میکشند.
judicator: من در مورد سه روح سرگردان در راهرو ها شنیده ام. اونا رو پیدا کن و برای من برگردون. زمانیکه من گذشته آنها (سه روح) را پاک کردم, من مشکلات و خواسته های فرمانرواری استخوان ها (lord of bones) را خواهم شنید.
مرگ: چرا خواسته های یک مرده رو میشنوی؟
judicator: قبل از اینکه یک روح به شهر مرگ (city of the dead) وارد بشه, رازها و اسراری که آشکار هستن باید پاک بشن و سپس موجود مورد قضاوت قرار بگیره. این مسئله مربوط به بخشیده شدن میشه. تا آن موقع آنها سرگردان, گم گشته و کور و بی بصیرت خواهند بود.

_پس همانطور که judicator گفت, او تنها در صورتی خواسته مرگ را انجام میدهد و با او می آید که مرگ سه روح سرگردان را برای او پیدا کند. مرگ پس از کمی جستجو در منطقه موفق میشود اولین روح را پیدا کند. مرگ نزد judicator باز میگردد تا اولین روح را به او تحویل دهد.

judicator: داوری و قضاوت انجام خواهد شد.

_مرگ, روح آوراه را به judicator میدهد.

judicator: انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!

_حالا مرگ بایستی روح سرگردان دوم را پیدا کند. مرگ پس از جستجو در منطقه دیگر, دومین روح سرگردان را هم پیدا میکند. مرگ پیش judicator برمیگردد تا روح دوم را هم به او تحویل دهد. مرگ روح را به judicator تحویل میدهد و او هم همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند.

(جمله تکراری judicator: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!)

_حالا تنها یک روح دیگر باقی مانده و مرگ باید آن را پیدا کند و برای judicator بیاورد تا judicator هم خواسته مرگ را انجام دهد. مرگ با کمی جستجو سومین روح را هم پیدا میکند. او روح را به چنگ می آورد, اما همیکه میخواهد محل را ترک کند, مورد حمله یک هیولا (boss) به نام نگهبان استخوان (the bone keeper) قرار میگیرد.

 

_مرگ با the bone keeper مبارزه میکند و او را شکست میدهد, اما بلافاصله یک هیولای دیگر به نام غول استخوانی (bone giant) مواجه میشود.
 


_مرگ موفق میشود bone giant را هم پس یک مبارزه کوتاه نابود کند. مرپ پیش judicator بازمیگردد و آخرین روح سرگردان را هم به او تقدیم میکند. judicator همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند.

(جمله تکراری judicator: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!)

مرگ: تموم شد. اربابت تو رو احضار کرده.
judicator: من برای همیشه در خدمت او (فرمانروای استخوان ها) خواهم بود.

_پس مرگ دومین خادم یعنی judicator را هم برای پادشاه استخوان ها بدست می آورد. حالا تنها یک ارباب و خدمتگذار فرمانروای استخوان ها باقی مانده که basileus نام دارد. به یکباره basileus از پشت سر مرگ ظاهر می شود.
 


basileus: تو جایگاه و مقام خودت رو فراموش کردی نفیلیمی (اهل نژاد نفیلیم). تو ممکنه یک سوار باشی, اما من یک فرمانروای مرگ هستم.
مرگ: و پادشاه تو خواستار یک ملاقات هست.
basileus: حالا این دنیا و قلمرو به آلودگی و انحراف (corruption) تعلق دارد. هیچکس نمیتواند در مقابل آن زنده بماند.
مرگ: تو ...... در مورد من بد قضاوت کردی.
basileus: تو یک سوارکار هستی که قدرت و توانایی پشت سر گذاشتن گذشته خودتو نداری. تو حتی از ساده ترین آزمایش ها و امتحان های این قلمرو زنده نخواهی ماند.
مرگ: من قهرمان آرنا (Arena's champion) رو خار و ذلیل کردم.
basileus: اون تنها یک بازی بود سوارکار رنگ پریده (یا به قول یکی از دوستان عزیز سوارکار بی روح). آزمایش ها و داوری های دیگری به منظور مجازات و کیفر وجود دارد. با صدای موجود در میدان مبارزه آرنای طلایی (gilded arena) صحبت کن (همان صدای که از مجسمه ها برمیخیزد). از اون در مورد psychameron بپرس. اگر تو زنده بمونی ...... ما در آینده دوباره با هم صحبت خواهیم کرد.

_سپس basileus ناپدید میشود. پس مرگ برای تحت اختیار در آوردن basileus, در اولین قدم بایستی به آرنا برود و با صدایی که در آنجا شنیده میشود صحبت کند و در مورد psychameron از او (صدا) بپرسد. صدا راه رسیدن به psychameron را به مرگ نشان خواهد داد. مرگ به آرنا برمیگردد و با صدای آنجا صحبت میکند.

صدا: پس تو برگشتی. اینبار دنبال چی میگردی؟
مرگ: من دنبال psychameron هستم.
صدا: اگر همچین چیزی میسر و ممکن بشه ...... این میتونه تو رو از پا دربیاره, وجود تو رو خیلی غمگین کنه.

_چیزی شبیه به گردباد سفید رنگ تشکیل میشود.

مرگ: من هنوز یه چیزایی کمی برای بخشیده شدن دارم.
صدا: هاهاها (خنده), همینطوره. من متعجب هستند. بعد از گذشت این مدت بسیار زیاد, آیا آنها برای نابود شدن بیش از حد پیر نیستند؟ چرا ما دلیل این رو نفهمیم؟

_مرگ به داخل گردباد سفید رنگ شیرجه میزد و به کمک آن به منطقه psychameron تلپورت و منتقل میشود.

 (توجه: کلمه eons یک اصطلاح در مورد یک دوره و زمان بسیار بسیار زیاد است که چیزی معادل یک میلیارد سال میباشد. یه چیزی تو مایه های اصطلاح عهد بوق که در فارسی گفته میشه)

_پس مرگ به منطقه psychameron تلپورت و منتقل میشود.
_پس مرگ به منطقه psychameron تلپورت و منتقل میشود. او باید در این منطقه سومین خادم و ارباب فرمانروا یعنی basileus را پیدا کند. گفته شده که basileus در میان سه ارباب و خادم فرمانروا, قدرتمند ترین به حساب می آید. مرگ با پیشروی در این منطقه سرانجام با basileus روبرو میشود.

basileus: من امیدوار بودم که قهرمانی (champion) که بوجود اومده بتونه در مقابل آلودگی (corruption) ایستادگی کنه. و تو خودتو بالا کشیدی و پیشرفت کردی سوارکار. افسوس که سفر تو در اینجا به پایان میرسه. ( یعنی من تو رو اینجا میکشم)

_آنها با هم وارد نبرد میشوند. کمی که از نبرد میگذرد:

basileus: تو نمیتونی سر راه من قرار بگیری!

_ basileus برای مبارزه با جنگ یک هیولا به نام achidna را احضار میکند و خودش هم روی سر هیولا قرار میگیرد. مرگ به مبارزه ادامه میدهد و بعد از اینکه مقداری آسیب به achidna میرساند, دوباره basileus از روی هیولا پایین می آید و به تنهایی با مرگ مبارزه میکند. سرانجام مرگ basileus را از پا درمی آورد و او را تسلیم میکند.

basileus: کافیه! من با تو میام سوارکار, حتی پیش فرمانروای استخوان ها! (lord of bones) حتی برای قضاوت و داوری!

_پس حالا مرگ هر سه ارباب فرمانروا را در اختیار دارد. پس او باید آنها را به فرمانروای استخوان ها تحویل دهد. مرگ به Eternal throne باز میگردد. مرگ به همراه هر سه خادم یعنی basileus, judicator و phariseer به پیشگاه و نزد فرمانروای استخوان ها (lord of bones) میروند.

ارباب ها: سرورم, شما با ما میخواید چکار کنید؟
فرمانروای استخوان ها: رنج و عذاب!!!!

_فرمانروا سه ارباب خودش را به رنج و عذاب مجکوم میکند

 

فرمانروا: از خواب شما مدت زیادی میگذره! مدت خیلی زیادی! شما وظیفه و ماموریت خود را رها کردید. شما دیگه استفاده ای برای من ندارید.
مرگ: این دیگه چه کاریه؟ من دوست ندارم اینجوری بازیچه قرار بگیرم.
فرمانروا: آنها از دستور من قصور و کوتاهی کردن. اما از تو (مرگ) سپاسگزارم. من تو (مرگ) رو به قسمتی از قلمرو خودم میفرستم که به عنوان راهی برای رسیدن به well of soul (دروازه ارواح) شناخته میشه. اما ابتدا, شیاطین و هیولاهایی اونجا وجود دارن که تو باید با اونا روبرو بشی.
مرگ: من همین الانش هم, قبل از این با هیولاهای زیادی روبرو شدم و تعداد زیادی رو کشتم.
فرمانروا: نه هیولاهایی مثل این ها. (یعنی هیولاهایی قویتر و متفاوت از چیزهایی که مرگ پیش از این با آنها روبرو شده) قدرت بسیار زیاد و فوق العاده ای در اون طلسم (amulet) وجود داره. اما بی ارزگی و شرمساری تو باعث شد که اون (amulet) باز بشه.
مرگ: من افسوس و تاسف هیچ چیزی رو نمیخورم.
فرمانروا: من میتونم اون طرف جسم و گوشت تو رو ببینم. جایی که نبردهای دیوانه وار واقعی وجود داره.

_فرمانروای استخوان ها, مرگ را به شهر مرگ (city of the dead) تلپورت و منتقل میکند. مرگ از طریق این مکان میتواند خود را به well of souls (یا به عبارتی دروازه ارواح) برساند. به محض اینکه مرگ به شهر مرگ منتقل میشود, با صدراعظم (chancellor) ملاقات میکند.

صدراعظم: سوار کار, تو از ارباب استخوان ها (lord of bones) چی یاد گرفتی و فهمیدی؟
مرگ: من فکر میکنم اگر ارباب تو به معامله بین ما عمل نمیکرد , همون چیزی بود که از اسمش انتظار میره.
صدراعظم: پادشاه مرگ (king dead) راه رسیدن به شهر مرگ (city of the dead) رو در اختیار تو گذاشت.
مرگ: من در شهر مرگ باید دنبال چه کسی بگردم؟
صدراعظم: تو باید نگران و دلواپس کسی باشی که دنبال تو میگرده.
مرگ: به سوال من جواب بده, مترسک سر خرمن (scarecrow).
صدراعظم: جالب نمیشه اگه اونو به راحتی به تو بگم.
مرگ: پس بیشتر از این صحبت نکن و بس کن!
صدراعظم: اگر من جای تو بودم, مواظب گردن (neck) خودم بودم.
مرگ: در شهر مرگ من چه چیزی پیدا خواهم کرد؟ البته بجز جسد های بیشتر.
صدراعظم: سوارکار, یه چیزایی پر ارزش تر و گرانبهاتر از گوشت و استخوان و ارواح. از هر قلمرو و دنیا در زیر یک خورشید مرده. در شهر, گذشته آنها در مدت حیاتشان پاک میشود, و آنها میتوانند از دروازه (well) عبور کنند و دوباره متولد شوند. تعداد زیادی از ارواح از این تطهیر و پاکسازی زنده نخواهند ماند. بعضی دیوانه میشوند. و تعداد کمی از آنها سعی میکنند از این قید و بند فرار کنند.

_پس مرگ حالا در شهر مرگ (city of the dead) میباشد. مرگ باید شخصی را پیدا کند تا او را به سمت well of souls راهنمایی کند. در ضمن حالا مرگ یک توانایی و قدرت جدید به نام soul splitter (شکاف دهنده روح) در اختیار دارد. با این توانایی مرگ میتواند روح خود را به دو (2) قسمت جداگانه تقسیم کند و آنها را مجبور کند که هر کدام کارهای خاصی انجام دهند.

 


روای (در صورت لود بازی): تا این لحظه از سفر, نیاز و احتیاج شاه بخاطر خشمش نادیده گرفته شد. کسانی که میتوانستند کمک کنند (به شاه) کشته و نابود شدند. (منظور خادمان شاه) اما بواسطه مرگ آنها, یک قدرت جدید از گناه بوجود آمد و یک ارتش دوباره به زندگی برگشت ...........

_ حالا مرگ باید در شهر مرگ کاوش کند و دنبال شخصی بگردد که فرمانروای استخوان ها درباره آن صحبت کرد. پس از جستجو و کاوش بسیار زیاد, مرگ با یک هیولای غول پیکر به نام wailing host (گروه گریان) روبرو میشود. این هیولای خشمناک از جمع و ترکیب تعداد زیادی از ارواح انسان ها بوجود آمده و wailing host نام دارد. مرگ با این هیولای وارد مبارزه میشود.
 



_ مرگ سرانجام هیولای wailing host را بعد از یک مبارزه سخت نابود میکند. حالا که هیولا از بین رفته, مرگ باید وارد تالار داخلی شود و با آن روحی که راه رسیدن به well of souls را میداند صحبت کند. زمانی که مرگ به محل مورد نظر میرسد در کمال تعجب میفهمد, آن روحی که دنبالش میگشت, کسی نیز جز crowfhater!!!

 

crowfhater: سوارکار, من باور داشتم که تو فرا خونده شدی.
مرگ: crowfhater
crowfhater: من کسی هستم که تو دنبالش میگشتی. و چه جایی ممکنه من باشم جز شهر مردگان؟ دوست داری یک سوال بپرسی, یا میخوای مثل کسی که یه روح دیده همینطوری اونجا وایسی ؟
مرگ: به من بگو چطوری میتونم به well of souls برسم؟
crowfhater: این well of souls مکانی با قدرتی غیرقابل تصور دارد ...... کلیدی برای زندگی و مرگ که خودش رو خلق میکنه و میسازه. و به همین خاطره که well خودش یک کلید داره ........ که مدت ها قبل تقسیم و پراکنده شده بود. فرشتگان (angles) نیمی از اون رو در اختیار دارن و شیاطین (demon) نیمه دیگر را. و هیچگاه نباید این دو تکه به هم وصل بشه. مگر اینکه تو واقعاً بخوای برادرت (war) رو نجات بدی.
مرگ: برای نجات جنگ, من میتونم در سرزمین فرشتگان (White city) طوفان به پا کنم. (برای گرفتن نیمه کلید)

(توجه: Joe Madureira یکی از طراحان بازی در مورد white city میگوید: white city نمودار و نشانی از بهشت ما میباشد که محل اقامت فرشتگان میباشد)

crowfhater: منم از این مطمئنم, اما نیازی به این کار نیست. فرشتگان مناطق و قلمروهایی بیش از white city دارند. همانطور که شیاطین و هیولاها مناطق مختلفی به غیر از قلمرو تاریکی (dark kingdom) دارن. زمانی که تو به درخت برسی, همه اونها برای تو پاک خواهند شد.

(توجه: dark kingdam یا قلمرو تاریکی محلی است که شیاطین و هیولاها در آن اقامت داند.)

مرگ: crowfhater, من قبلا این کارو انجام دادم.
crowfhater: با وجود این, تو باید دوباره درخت رو پیدا کنی و به محلی بری که درخت تو رو اونجا میبره.

مرگ: وجود absalom؟
crowfhater: بله, absalom باقی میمونه. خشم و دیوانگی و درد او آلودگی رو پخش کرد. و اون همه آفرینش رو بر هم خواهد زد تا تعادل و بالانس رو نابود کند.
مرگ: crowfhater, من یکبار absalom رو کشتم. اگر من بتونم برگردم, من میخوام نوع مبارزه اون رو بفهمم و ببینم.
crowfhater: من شک دارم که اون بخواد به تو دوباره اجازه دیدار بده.
مرگ: چطور میتونم نسل بشر رو احیا کنم و برگردونم؟
well of souls :crowfhater, جاییست که همه زندگی ها و حیات از اون شروع میشه. جایی که ارواح مرده دوباره در یک زندگی جدید متولد میشوند.
مرگ: من جانوری (منظور مرگ از جانور The wailing host میباشد که از ترکیب تعداد زیادی از ارواح انسانها بوجود آمده بود. ) رو که در این مکان تردد داشت, کشتم. من ارواح نسل بشر رو از بند آزاد کردم.
crowfhater: در یک زمان دیگه این میتونه ممکن بشه. اما یه چیزایی قدرت رو از well of souls (دروازه احیا ارواح) گرفته. و حالا اون در محلی که زمانی حیات داشت بلااستفاده رها شده. من از این میترسم که تو تنها ارواح رو برای یک عذاب و رنج مجدد آزاد کرده باشی.
مرگ: پس امیدی وجود نداره. نسل بشر نابود شده.
crowfhater: هنوز نه, حتی حالا که تو قدرت بازگردوندن well of souls رو با خودت داری.
مرگ: نفیلیم؟
crowfhater: بله, اگر تو روح اونا ( ارواح ارتش نفیلیم) رو قربانی کنی. تنها اونا این قدرت رو دارن که کاری رو که قبلا انجام شده اصلاح کنن.
مرگ: پس برای بازگردوندن و احیاء نسل بشر, من باید اقوام و خویشاوندان خودم یعنی نفیلیم رو قربانی کنم؟
crowfhater: نفیلیم (منظور ارتش و نژاد نفیلیم) به دست خود تو پیش از این نابود شده. اون طلسم (amulet یا talisman) شکسته تنها چیزیه که از اونا باقی مونده. آیا تو میخوای اونا رو در قفسه سینه خودت زندانی و در عذاب ابدی رها کنی؟

_پس همانطور که روح crowfather به مرگ گفت, مقصد و هدف بعدی مرگ رسیدن به درخت مرگ میباشد. مرگ با استفاده از قابلیت سفر و انتقال سریع (fast travel) خود را به مکان درخت مرگ میرساند. او در آنجا دوباره crowfather را میبیند.

crowfather: عجله نکن سوارکار.
مرگ: تو دنبال من اومدی؟
crowfather: همینطوره. من اینجا خواهم ماند, تو در ماموریت خودت در درخت به من نیاز داری.

_تصویر تغییر میکند و درخت را نشان میدهد و به یکباره یک پورتال یا دریچه روی درخت ظاهر میشود.

crowfather: اه ........ و Dust ( همان پرنده همراه مرگ) به لاشه ها و جسد های بیشتری نوک خواهد زد سوارکار. اون رو (منظور dust) دنبال کن, و تو کلید را پیدا خواهی کرد.
مرگ: Dust رو دنبال کنم تا کلید رو پیدا کنم؟ crowfather, این نمیتونه راحت و آسون باشه.
crowfather: ممکنه تو درست بگی مرگ. آینده یک رازه که حتی من هم نمیتونم ازش جلوگیری کنم.

_مرگ وارد پورتال (دریچه) میشود و از طریق آن به محل درخت زندگی منتقل میشود. سپس مرگ خود را به یک پورتال دیگر میرساند. این پورتال میتواند مرگ را به دنیای Lostlight (نور یا چراغ گمشده یا بر باد رفته ) منتقل کند.

(نکته : دنیا و قلمرو Lostlight متعلق به گروه فرشتگان یا Angels میباشد)


_مرگ داخل پورتال شده و به دنیای فرشتگان وارد میشود. همانطور که بخاطر دارید مرگ قصد دارد در lostlight یکی از دو کلیدی را که برای باز کردن well of souls لازم است را پیدا کند. پس او باید در این منطقه کاوش و جستجو کند. lostlight برای فرشتگان یک پاسگاه و منطقه نگهبانی به حساب می آید. مرگ بایستی راهی برای بدست آوردن کلید فرشته (Angel key) پیدا کند.

روای (در صورت لود بازی): تا اینجای سفر, یک هزار روح برای انتقام ناله و زاری میکنند. یک نیروی الهی, یک دوست قدیمی برگشته. راه رسیدن به well هنوز برای شما بسته است سوارکار. اما کلیدهایی برای هر در وجود دارد.

_مرگ در ابتدای راهش دوباره crowfhater را اینبار در دنیای lostlight میبیند.

مرگ: من این مکان رو نمیشناسم. تو منو به کجا اوردی؟
crowfhater: این مکان lostlight نامیده میشود. اینجا یک پست نگهبانی دور تر از دروازه های بهشت (heaven) میباشد. و در اینجا فرشتگانی برای مخفی کردن کلید well of souls وجود دارد.
مرگ: چرا اینجا؟ چرا آن را در white ctity (قلمرو اصلی فرشتگان) نگذاشته اند؟
crowfhater: در میان فرشتگان افرادی وجود دارند که میخواهند از کلید در راه اهداف شخصی خود استفاده کنند, پس کلید در اینجا مخفی شد تا از توطئه و برنامه های آنها محفوظ بماند. حداقل اونا امیدوار بودن که اینطور باشه.
مرگ: well of souls قدرت و نیروی همه موجودات را (شامل ارتش نفیلیم) در خود دارد؟
crowfhater: همینطوره ...... همچنین من حدس میزنم که سوالات بیشتری برای تو وجود داشته باشه. ادامه بده سوار کار, بپرس؟
مرگ: چهار سوارکار هرگز در مورد well نمیدونستن, چرا اون (این اطلاعات) از ما مخفی مونده بود؟
crowfhater: از ترس اینکه شما ممکنه با داشتن اون اطلاعات کارهایی انجام بدید. نباید به نفیلیم اجازه داده میشد که بیش از این مخلوقات را غارت و چپاول کند. نیاز بود اونا نابود بشن و مرده بمونن.
مرگ: پس well of souls میتونه اونارو (ارتش نفیلیم) برگردونه؟
crowfhater: بله اگر ما ریشه ای به موضوع نگاه کنیم. well of souls چشمه و منشاء زندگی همه فرشتگان, شیاطین, انسان ها و ...... حتی نفیلیم میباشد. اما با شمشیر آنها (ارتش نفلیم ) هرج و مرج و بی نظمی بوجود می آید, و به این دلیل بود که آلودگی (corruption) متولد شد. تو کار درستی کردی که اونا (نفیلیم) رو نابود کردی.

_مرگ از crowfhater جدا میشود تا جستجوی خود را در Lostlight برای یافتن کلید آغاز کند. مرگ به پیشروی در دنیای Lostlight ادامه میدهد تا اینکه به برج The crystal spire (مخروط کریستالی) میرسد.

 


_همین که مرگ به ورودی برج The crystal spire نزدیک میشود, به یکباره با تعدادی فرشته روبرو میشود. البته این فرشته ها هم بخاطر وجود آلودگی, آلوده شده اند.

فرشته 1: زخم (منظور او از زخم, مرگ میباشد) رو پاک کنید!
فرشته 2: حمله!
فرشته 3: تو به ما خدمت خواهی کرد!

_فرشتگان به مرگ حمله میکنند و نبرد آغاز میشود.

 

_مرگ سه (3) فرشته آلوده شده را از پا در می آورد و نابود میکند. اما به تعداد فرشتگان آلوده اضاقه میشود. به یکباره یک فرشته در حالی که در آسمان پرواز میکند وارد معرکه میشود. نام این فرشته Nathaniel میباشد. وظیفه او دفاع از برج مخروطی crystal میباشد.
 

Nathaniel: با مشخصاتی که abbadon گفت, این باید تو باشی. به سرعت به طرف من بیا.

_ Nathaniel به فرشته های آلوده حمله میکند و در کشتن آنها به مرگ کمک میکند. سرانجام مرگ و Nathaniel همه فرشته های آلوده شده را از بین میبرند.

Nathaniel: از سوی یک جنگجو به جنگوی دیگر, به منطقه Lostlight خوش اومدی سوارکار.
مرگ: من تو رو میشناسم؟
Nathaniel: من Nathaniel هستم. من در کنار تو جنگیدم, در دروازه های بهشت (eden). اگر شمشیرهای تو نبود ممکن بود بمیرم. اما من ناراحت نیستم که تو منو بیاد نمیاری. فکر تو اون روزها کشتن نفیلیمی ها بود.
مرگ: تو یک hellguard (نگهبان جهنم) هستی.

(نکته:hellguard نام نیروهای بهشتی میباشد که رهبر آنها در ابتدا abaddon و سپس uriel بود و وظیفه آنها نابود کردن شیاطین و جهنمیان در آخر و زمان بود)

Nathaniel: بودم. اما حالا نگهبان نور و روشنایی (guard of the light) هستم. و همچنین نگهبان Archon. هر دو اونها رو تو میتونی در داخل مخروط برج کریستال پیدا کنی. اما یه چیزی به من میگه تو اینجا نیستی تا در پرتو نور استاد من (Archon), افتخار و شکوه کسب کنی.
مرگ: چه چیزی رو از من مخفی کردی؟
Archon :Nathaniel اون طرف هست سوارکار.
مرگ: اتفاقا من کار دیگه ای دارم.
Nathaniel: اگر کار تو, تو رو به قلمرو مرگ برده, حالا تو میتونی به نور و روشنایی خدمت کنی. با تحویل دادن این طومار (scroll).
مرگ: اونوقت تو در سرزمینی پر از جسد ( قلمرو مرگ) چکار میکردی؟
Nathaniel: من دنبال یک دوست قدیمی بودم, یک روح گمشده. برای این کار کجا بهتر از قلمرو مردگان؟ طومار رو به یک درباری فناناپذیر تحویل بده, اونا ممکنه به سوال های من جواب بدن.
مرگ: من دنبال یک کلید میگردم.
Nathaniel: حدس میزنم چیزی که دنبالش هستی تنها یک کلید نیست. برای این منظور تو باید با Archon مشورت کنی. اون یه مقدار از نوک مخروط دیده میشه.
مرگ: چطور شد که تو تصمیم گرفتی Hellguard رو رها کنی؟
abaddon:Nathaniel منو اینجا فرستاد تا مواظب برج مخروطی کریستال (The crystal spire) و همچنین Archon باشم. خطر این وجود داره که برج مخروطی سقوط کنه.
مرگ: این چجور مکانیه؟
Nathaniel: یک پاسگاه یا پست نگهبانی. ما اینجا رو Lostlight صدا میزنیم. بخاطر چیزی که ما در اینجا دور از white city پنهان کردیم. در اینجا, ما به تاریکی نزدیکتر هستیم.
مرگ: و این Archon کی هست؟
lucien :Nathaniel رئیس دفترخانه است. این فرشته همه چیزهایی را که میبیند و میفهمد ضبط میکند و مینویسد, وقتی او به تاریکی پیوست, قلعه نظامی عاج (ivory citadel) از نوشته های ضبط شده او نگهداری میکند. یک آرشیو بزرگ غیر قابل تصور.
مرگ: این قلعه نظامی (citadel) کجاست؟
Nathaniel: در پشت غبار و مه گم شده است. دعا کن که هیچ وقت کارت تو رو به اونجا نکشونه. امیدوارم هر چیزی که تو رو به اینجا کشونده رو پیدا کنی.

_پس همانطور که Nathaniel گفت, مرگ میتواند Archon را در بالا و نوک برج مخروطی کرستال پیدا کند. همچنین Nathaniel یک ماموریت جانبی برای مرگ داشت و آن تحویل یک طومار (scroll) به صدراعظم در قلمرو مرگ در قسمت ethernal throne بود. انجام این ماموریت اختیاری است. به خط اصلی داستان باز میگردیم: حالا مرگ باید وارد برج مخروطی کریستال شود و در نوک آن Archon را پیدا کند. مرگ وارد برج میشود. مرگ بالا رفتن از قسمتهای مختلف برج را شروع میکند. سرانجام مرگ خود را به نوک برج میرساند و با Archon روبرو میشود. Archon روی یک بلندی ایستاده است.
 

Archon: (به مرگ) از سایه ها و تاریکی خارج شو و به روشنایی و نور داخل شو. من تو رو دیدم سوارکار ..... کار هایی رو که تو انجام دادی, زندگی هایی رو که بهشون پایان دادی. من میدونم چرا تو اینجا هستی.
مرگ: پس کلید رو به من بده.
Archon: من قرنها از کلید محافظت کردم. اون مال منه. و من از اون قطعا جدا نمیشم, حالا نه. آلودگی در شهر ما گسترش پیدا کرده. در قلب های ما. حالا تنها من پاک و تمیز موندم و یک چراغ در مقابل تاریکی هستم. ناگزیریم که اونو به عقب هل بدیم.
مرگ: همه ما ناگزیر نیستیم Archon.
Archon: هممم ...... شایدم نباشیم. بعد از اینکه مهر ها (seals) شکسته شد و لژیون و ارتش جهنمیان به زمین اومدن, تعدادی از آثار مقدس گم شد. اولی, عصای آرافل (rod of arafel) بود, که میتونست اتفاقاتی رو که اونجا (روی زمین) افتاده برعکس و معکوس کنه. من خودم جرات نمیکنم که عصا رو دوباره بدست بیارم. دروازه های white city (قلمرو فرشتگان) به روی هر فرشته ای که زمین (earth) رو ملاقات کرده, بسته شده. اما تو (مرگ) یک فرشته نیستی. عصا رو بدست بیار و من یک راه در درون قلعه نظامی (citadel) خودم باز خواهم کرد. در اونجا, تو خواهی توانست کلید رو برای درخت زندگی پیدا کنی. در ازای چیزی که تو در زمین پیدا خواهی کرد ......... بعد از اینکه تو با اون (عصای آرافل) مواجه شدی, حتی ممکنه تو بتونی نفرین و نام برادرت جنگ (war) رو هم پاک کنی.

_مرگ دوباره با Archon صحبت میکند.

Archon: سوارکار, چاله آب (که در کنار Archon قرار دارد) تو رو به زمین (earth) خواهد رسوند.
مرگ: این مکان قیری رنگ و سیاه رو که نمیگی. اگر تو عصا رو میخوای, پس باید به من بگی که کجا میتونم اونو پیدا کنم.
Archon: ما تا مدتی اون رو می دیدیم, تا زمانی که شروع به پایین رفتن در اعماق کرد. اما من نمیتونم به تو بگم. زمانیکه ارتش جهنمیان حمله کردند (به زمین), قلمرو انسان ها (kingdom of man) بوسیله تاریکی بلعیده شد. بعد از اون من تنها یک نگاه کوتاه و گذرا به زمین داشتم, اما همین هم کافی بود که بفهمم جای عصای آرافل (rod of arafel) امن هست . و تنها امید ما بدست آوردن اون و رستگاریست.
مرگ: چطور یک شهر نورانی در آلودگی و فساد سقوط کرد و فرو رفت؟
Archon: شهر سقوط نکرده بود, اما اونا (آلودگی و نیروهای آلوده شده) وارد شهر شدن. این موضوع تنها با یک فرشته شروع شد! اون ضعیف شد و به شک افتاد. و زمانیکه تاریکی اونو صدا کرد, اون به تاریکی خوش آمد گفت. بوسیله اون, آلودگی گسترش یافت و پخش شد. به نظر میاد من میتونم اونو احساس کنم که بالای سر ما جمع شده. به همین دلیل, من به برادرانم هشدار دادم که طوفانی در راه است, اما اونا گوش ندادن. کمی بعد ابر ها از هم پاشیدند و شهر نور سقوط کرد. و بعد از آن قلمروهای دیگر در تاریکی سقوط کردند.
مرگ: این چاله تو, این تنها راه رفتن به قلمرو انسانها هست؟
Archon: این تنها راهیه که من بلدم. تو میتونی از اربابانت (منظور از اربابان احتمالا charred council یا شورای سوخته میباشد) بخاطر این تشکر کنی. برای حفظ تعادل, شورای سوخته (charred council) همه سفرها به سومین قلمرو (منظور قلمرو انسانها) رو ممنوع کرد ........ و معنی از بین رفتن اون اینه که اون (دنیای انسان ها) هنوز وجود داره. حتی درخت زندگی هم سوخت, مثل اینکه مقدار زیادی روشن و شعله ور بوده.
مرگ: تو هنوز هم قصد داری به زمین سفر کنی.
Archon: مرگ, همه از شورا حرف شنوی و اطاعت پذیری ندارند. به همین دلیل هست که اونا باید سوارکار داشته باشن.
مرگ: تو به گونه ای در مورد این قلمرو صحبت میکنی که انگار مال خودت بوده.
Archon: نگهبانان این مکان رو lostlight نامیدند, اما این محلی میباشد که در آن نور پیدا شد. و من منبع اون هستم.
مرگ: چیز دیگه ای نمونده که به من بگی؟
Archon: نه تا زمانی که تو عصا رو پیدا کنی, سوارکار. آن موقع (زمانیکه مرگ عصا را در زمین پیدا کرد) همه چیز آشکار میشود.

_در اینجا مرگ از Archon جدا میشود. پس مرگ فهمید که یک شیء با ارزش و باستانی در آخر و زمانی که جنگ (war) آن را آغاز کرده بود, روی زمین گم شده است. این عصا حالا تکه تکه شده و در قسمت های مختلف زمین میباشد. مرگ باید عصای آرافل را برای Archon پیداکند تا او هم راز رسیدن به کلید را به مرگ بگوید. مرگ برای رسیدن به زمین باید از چله ای که در کنار Archon قرار دارد استفاده کند. در حقیقت این چاله یک پورتال میباشد که مرگ را به زمین منتقل می کند. مرگ وارد پورتال میشود و پورتال هم همانطور که انتظار میرفت مرگ را به زمین (earth) منتقل میکند. حالا 100 سال از وقایع رخ داده در آخر و زمان و زندانی شدن جنگ (war) میگذرد و زمین بسیار ویران شده است. باران در حال باریدن است و شهر مملو از هیولاهای مختلف میباشد. در این لحظه پرنده ای که همراه مرگ است غارغار میکند و مرگ به پرنده میگوید:

مرگ: ساکت ..... جسد های بیشتری این اطراف وجود داره.

_تصویر تغییر میکند و هیولاهایی شبیه زامبی را نشان میدهد. به یکباره سر و کله uriel (اوریل) و فرشتگان دیگر در آسمان پیدا میشود. آنها به سوی هیولاها حمله ور میشوند.

اوریل: برای abaddon!

_مرگ از کمی دورتر این صحنه را میبیند.

مرگ: اوریل؟ ارتش hellguard (نکته: قبلا گفتیم که اعضای hellguard را گروهی از فرشتگان به فرماندهی اوریل و در گذشته abaddon تشکیل میدهند. معنی لغوی کلمه hellguard یعنی نگهبان جهنم) روی زمین چه کار میکنه؟

_فرشتگان و اوریل کماکان در حال نبرد با هیولاها هستند, در این بین سر و کله یک هیولای بزرگتر پیدا میشود. این هیولا, دیگر هیولا ها را با ضرباتش از بین میبرد و با اوریل درگیر میشود. کمی بعد هیولا ضربه ای به اوریل وارد میکند و او را به کناری پرتاب میکند.

مرگ: اه ..... لعنت به این.

_اوریل همچنان روی زمین افتاده و هیولای بزرگ به اوریل نزدیک میشود. اما به یکباره هیولا به روی یک ساختمان ویران میپرد. اوریل از جایش برمیخیزد.

اوریل: hellguard! بخاطر من!
 


_مرگ به اوریل کمک میکند تا تعداد بسیار زیادی از هیولاها را نابود کنند. سپس مرگ با اوریل صحبت میکند.

اوریل: من باید تو رو بخاطر کاری که برادرت (war) اینجا انجام داده بکشم. اما تو جون منو نجات دادی. و حتی به ما اهمیت دادی.
مرگ: تو در مورد عصای آرافل (Rod of Arafel) چی میدونی؟
اوریل: سلاحی با قدرت و نیروی عالی و فوق العاده, که به وسیله Archon Hestus ( این فرد یعنی Archon hestus با آن Archon در دنیای lostlight دیدیم تفاوت دارد. Archon هرگز به زمین نیامد) برای مبارزه با شیاطین در جنگ نهایی (آخر و زمان) به زمین اورده شد. اما خود Hestus نابود شد و عصا شکسته و خرد شد. حالا ویرانگر (Destroyer) از این تکه ها برای تقویت ارتش تاریکی خودش استفاده میکنه.
مرگ: چیزی که تکه تکه شده دوباره میشه به هم وصل بشه. تکه های عصا کجاست؟
اوریل: در دستان ویرانگر (Destroyer). اون موجوداتی رو از اعماق زمین (abyss) احضار کرد. و افراد منتخب خودش رو برگزید, شامل کارهای کفر آمیز. حتی حالا او این دنیا را به املاک و منطقه های جهنمی خودش تقسیم کرده. یکی از رنجها و مشکلات این جانوران (swarm ها) هستند, آنها بر روی زمین از اجساد مرده تغذیه میکنند, و یک گروه (swarm) را تشکیل میدهند که باعث میشود آنها دارای تعداد زیادی جسم و استخوان و تنها یک مغز و ذهن برای جنگیدن باشند. این موجودات همین کسانی بودند که لحظاتی قبل به ما حمله کردند.
مرگ: یک مغز, ساده به نظر میاد.
اوریل: من بیش از این hellguard (ارتش فرشتگان روی زمین) رو برای بدست آوردن عصای آرافل (Rod of arafel) به خطر نمیندازم و ریسک نمیکنم. اما مطمئناً تو میخوای این ماموریت احمقانه رو انجام بدی. پس رد جنازه هایی رو که بوسیله گروه من کشته شدن بگیر.
مرگ: یک ماموریت احمقانه ........ خوب راستش این اولین ماموریت احمقانه من نیست.
اوریل: پس این آخرین ماموریت احمقانه تو هم نخواهد بود. انجامش بده.
مرگ: از هشداری که دادی متشکرم. اوریل, چه تعداد از فرشته ها اینجا کشته شدن؟
اوریل: خیلی زیاد. اما با مرگ هر فرشته, در عوض یکی دیگر زنده خواهد شد. عذاب و رنج کشدین آنها به ویرانگر (Destroyer) قدرت میدهد. شاید تو باید اونا رو از عذابشون نجات بدی, سوار رنگ پریده (یا بی روح).
مرگ: باشه اگر تو اینطور میخوای. به هرحال, تنها کاری که من میتونم در مورد اسیرها انجام بدم, کار اونا رو سریع تموم کنم. (یعنی بکشمشون)
اوریل: همینش هم به اندازه کافی کار خوبیه.
مرگ: چرا Hellguard هنوز روی زمین مونده؟ تو گم شدی اوریل, در حالی که خودت نمیدونی.
اوریل: کجا میتونستیم بریم؟ همه مخلوقات دیدن که اینجا چه اتفاقی افتاد: که چطور ارتش hellguard جنگ رو قبل از شکستن مهر ها آغاز کردن. در white city ( قلمرو فرشتگان) به روی ما بسته شد. ما هرگز نمیتونیم به خونه بریم.
مرگ: این منتخب ها کی هستن؟ به نظر نمیاد اونا مثل هیولاها باشن.
اوریل: نه, اونا موجوداتی باستانی از گذشته های دور هستن. اونا از قلب دنیای زیرین (Abyss) اومدن.

(توجه: Abyss به دنیای زیرین گفته میشود. همچنین abyss یک محل تاریک و ترسناک میباشد که بین سه قلمرو انسان ها, بهشت و جهنم قرار دارد.)


اوریل: قدرتمند ترین ها به ویرانگر (destroyer) خدمت میکنن, و به نام او به خاکستر و استخوان حکومت میکنند. (باور کنید جمله همینطوری نوشته شده و من بهتر از این نتونستم ترجمش کنم)
اوریل: همه افراد و چیزهایی رو که در اطراف اونا هستن, بکش.
مرگ: این عجیبه که تو این همه مدت دوام اوردی. ( در مقابل گروه های پر جمعیت هیولا یا اصطلاحاً swarm). حتی مرگ (منظور از مرگ خودش یا شخصیت بازی نیست) هم در مقابل تو رژه میره.
اوریل: تو در مورد swarm صحبت میکنی؟

(توجه: معنی کلمه swarm دسته و گروه میباشد و در اینجا به یکی از هیولاهای بازی اتلاق میشود که در زمین دیده میشوند. موجوداتی شبیه زامبی.)
اوریل: اونا (swarm ها) بیخودی پرسه میزنن. اونا بیشتر ار همه تشنه انتقام گرفتن هستن. حتی مرگ هم نمیتونه اونا رو متوقف کنه.
 

( نکته بسیار مهم: همانطور که قبلا هم در پارت 1 گفتم, وقایع بازی قبل از شروع ماموریت جنگ (war) برای اثبات بی گناهی خودش در جریانه. یعنی در حال حاضر اوریل هنوز به رهبر سابق خودشون abaddon که کشته شده وفادار هست و نمیدونه که در حقیقت ویرانگر (destroyer) همون abaddon هست. اوریل خبر نداره که abaddon در تمام این مدت به اونا و ارتش فرشتگان (Hellguard) خیانت کرده. اوریل در حال حاضر فکر میکنه که جنگ (war) مقصر و دلیل بروز تمام این مشکلات هست)
_مرگ از اوریل جدا میشود. حالا مرگ میتواند از سلاح salvation (رستگاری) هم که مورد استفاده ارتش hellguard است, استفاده کند. حالا مرگ باید جستجوی خود را برای پیدا کردن اولین تکه شکسته شده عصای آرافل آغاز کند.
_حالا مرگ باید جستجوی خود را برای پیدا کردن اولین تکه شکسته شده عصای آرافل (rod of arafel) آغاز کند. همچنین آریل از مرگ خواست که در راهش هر زمان که فرشتگانی را در بند آلودگی دید, آنها را از این عذاب راحت کند و بکشد. این یک ماموریت جانبی به حساب می آید. با راهنمایی که اوریل در پیدا کردن تکه اول عصای آرافل به مرگ میدهد, مرگ پس از جستجو اولین تکه عصای آرافل را پیدا میکند. حالا که مرگ اولین تکه را پیدا کرده بایستی پیش اوریل برگردد و بفهمد که او چه چیزی در مورد تکه دوم میداند. مرگ نزد اوریل بازمیگردد.

مرگ: من یکی از تکه های عصا را پیدا کردم.
اوریل: احتیاط کن. یه موجوداتی پشت این راهرو کمین کردن که حتی ارتش فرشتگان (Hellguard) هم جرات روبرو شدن با اونها رو نداره.
مرگ: و تکه عصا اونجاس؟ آیا اونا پشت این راهروها هستن؟
اوریل: بله, از میان شهر عبور کن و تو تکه بعدی رو در زیر زمین در یک تونل تحلیه شده و رها شده پیدا خواهی کرد.
مرگ: و آخرین تکه رو من کجا میتونم پیدا کنم؟
اوریل: من نمیدونم. اما عصا خودش یک میل و اراده در انجام کار داره. تو دومین تکه رو پیدا کن, شاید اون (خود عصا) به من جای سومین تکه رو بگه.

_اوریل بوسیله قدرت های جادوییش راه ورود را که توسط یک طلسم بسته شده بود باز میکند. حالا مرگ باید دومین تکه عصای آرالفل را پیدا کند و اوریل جای آن را به مرگ نشان میدهد. مرگ به راهش ادامه میدهد تا جایی که با هیولایی به نام the noss روبرو میشود.

 
_ مرگ با the noss مبارزه میکند و آن را نابود میکند. مرگ به پیشروی ادامه میدهد. با جستجوی بشتر مرگ تکه دوم عصا را هم پیدا میکند. حالا او باید دوباره نزد اوریل بازگردد. او پیش اوریل برمیگردد.

اوریل: تو دومین تکه رو هم پیدا کردی. من میتونم قدرت اون رو در داخل تو حس کنم! عصا همه قسمتهای خودش رو میخواد. تو باید کر و ناشنوا باشی که فریادها رو نشنوی, اما من میشنوم. سومین تکه درست پشت این راهرو قرار دارد. سومین تکه در منطقه ایست که توسط نیروی تاریکی و سایه به شدت مستحکم شده است.
مرگ: ویرانگر (destroyer) خوشحال نخواهد شد زمانی که من عصای آرافل رو ترمیم کنم و دوباره بسازم. ممکنه بهای اون رو جنگجوهای تو (ارتش فرشتگان همراه اوریل یا به عبارتی Hellguard) بپردازن.
اوریل: white city (قلمرو اصلی فرشتگان) از ما گرفته شده. و این دنیای ویران بزودی به قبر و گور ما تبدیل خواهد شد. فعلا ما باید با تاریکی بجنگیم تا از نور و روشنایی محافظت کنیم. اگر حرکت و عمل تو به پایان یافتن و انتهای زندگی ما سرعت میده, پس اونو انجام بده.
مرگ: اوریل, شما میتونید زنده باشید و نفس های آخر ویرانگر (destroyer) رو ببینید.
اوریل: موفق باشی سوار کار. تکه آخر در چنگ تو است.

_ اوریل یکبار دیگر با قدرتهای جادویی خود, دالانی را که توسط یک طلسم مسدود شده بود را باز میکند تا مرگ بتواند به مسیرش برای رسیدن به آخرین تکه عصا ادامه دهد. مرگ در راهش دو (2) مرتبه با هیولاهایی noss روبرو میشود و آنها را نابود میکند. سرانجام مرگ آخرین تکه عصا را پیدا میکند و عصا کامل میشود.
 


_مرگ دوباره پیش اوریل باز میگردد.

مرگ: عصای آرافل به صورت کامل ساخته شد.
اوریل: من وسوسه شدم که از تو بخوام که خوب از این سلاح استفاده کنی و این جنگ رو معکوس کنی و تغییر بدی. اما من از این میترسم که ویرانگر (destrpyer) دوباره بخواد اونو بدزده, و از اون در جهت هدف تاریکش استفاده کنه. نه, بهتره تو اونو از این دنیا ببری و در یک مکان امن در دست ارتش فرشتگان (white army) نگهداری کنی. ما مجبوریم اینجا بمونیم تا زمانی که اثری از ارتش hellguard باقی نمونه. (یعنی همه سرانجام کشته بشیم)
مرگ: من دوست دارم طرف شما باشم اوریل ....... اما سرنوشت برادر من(war), منو به راه دیگه ای کشونده.
اوریل: تو بزرگواری و شرافت خودتو ثابت کردی. یک نوع تقوا و پاکدامنی در تو دیده میشود. اما اگر من برادرت جنگ (war) رو ببینم, او باید برای جرم هایش جواب پس دهد.

(نکته: این دیالوگ هم دلیلی دیگر بر اینکه اوریل هنوز war را ندیده است)

مرگ: اون نمیتونه روی زمین بیاد, و من بخشیده شدن برادرم را خواهم دید.
اوریل: تو میخوای چکار کنی سوارکار؟ اما این دنیا (زمین) از دست رفته و نابود شده, و اون نمیتونه ناتموم بمونه.
مرگ: و Hellguard میخواد چکار کنه اوریل؟ هر شمشیری سرانجام کند میشه.
اوریل: به همین خاطرمن ادامه میدم. شیاطین و هیولاها بیش از پیش رنج خواهند کشید, وقتی ما از شمشیر استفاده کنیم.

_مرگ از اوریل جدا میشود. حالا که عصا به طور کامل سخته شده, مرگ باید به برج مخروطی کریستال پیش Archon برگردد. مرگ بوسیله پورتال پیش Archon در برج کریستال باز میگردد.

مرگ: مواظب باش چی آرزو میکنی Archon. تو ممکنه اونو بدست بیاری و بهش برسی.
Archon: عصای آرافل (rod of Arafel)! من مدت بسیار زیادی منتظر بودم.

_مرگ عصای آرافل را به Archon میدهد.

Archon: این احساس ......... حتی مقداری قدرتمندتر از چیزی که من تصور میکردم.
مرگ: پس تو نباید مشکلی با باز کردن یک راه در شهر خودت داشته باشی.
Archon: یک راه؟ من تمام قلمرو را پاک خواهم کرد. من سایه ها و تاریکی را پاک خواهم کرد ........ بوسیله روشنایی و نور مقدس! (Holly light)

_Archon از قدرت عصای آرافل استفاده میکند و قلمرو را از تاریکی و آلودگی پاک میکند.

Archon: اگر تو میخوای به قلعه نظامی برسی (citadel), به بال نیاز خواهی داشت.

_Archon سوت میزند و یک هیولای پرنده به نام گریفون (Gryphon) را احضار میکند. مرگ بر روی پشت هیولای پرنده سوار میشود.

Archon: دنبال scribe باستانی بگرد, اون هنوز در ویرانه ها سرگردان هست. اون میتونه به تو در پایان دادن ماموریتت کمک کنه.

(نکته: Jamaerah The Scribe یک نویسنده و کاتب در قلعه نظامی عاج فیل (Ivory Citadel) بود. اما او در قلمرو Lostlight بوسیله آلودگی تسخیر شد.)
 


_مرگ روی پشت گریفون در آسمان به پرواز در می آید. حالا مرگ باید خود را به قلعه عاج فیل (Ivory Citadel) برساند و از scribe برای پیدا کردن جای کلید کمک بگیرد. مرگ خود را به ورودی قلعه میرساند. مرگ وارد قلعه فرشتگان میشود تا scribe را پیدا کند.

راوی (در صورت لود بازی): تا این لحظه از سفر, مرگ سفر کرد (به زمین), و بازهم آلودگی را مشاهده کرد. نور و روشنایی و ارتش Hellguard هر دو از دست رفته بودند. اما دانش و معرفت درخشان عصای آرافل در داخل تاریکی درخشید و راه پیش رو را برای همیشه پاک کرد.

_مرگ جستجویش را برای یافتن scribe در قلعه آغاز میکند. در داخل قلعه فرشته های آلوده شده پرسه میزنند. با پیشروی بیشتر در قلعه, مرگ به یک توانایی جدید به نام Voidwalker دست پیدا میکند. این توانایی به مرگ این امکان را میدهد که بر روی سطوح خاصی (سطوحی با خطوطی آبی رنگ) پورتال هایی را ایجاد کند و بتواند به سرعت از یک پورتال در یک مکان به پورتالی دیگر در مکانی دیگر منتقل شد. (چیزی شبیه به بازی portal)

 

_مرگ بعد از جستجوی بسیار و عبور از مناطق مختلف قلعه سرانجام jamaerah the scribe (معنی لغت scribe کتابت و نوشتن کتاب یا نویسنده میباشد) را پیدا میکند. در حال حاضر scribe توسط آلودگی تسخیر شده است.

scribe: مرگ تو نزدیک است. با من روبرو شو جمع کننده ارواح! (کلاً کلمه reaper یکی از القاب مرگ میباشد)

_ مرگ و scribe وارد مبارزه میشوند. سرانجام مرگ, scribe را از پا در می آورد و او را تسلیم خود میکند.

مرگ: کلید کجاست؟
scribe: سوارکار, منو ببخش!

_مرگ برای اینکه scribe را به حرف بیاورد با سلاحش محکم گردن او را میگیرد و تحت فشار بیشتر قرار میدهد.

مرگ: اون (کلید) کجاست؟!
scribe: خواهش میکنم! من همه چیز رو به تو خواهم گفت!

_مرگ سلاحش را از روی گردن scribe برمیدارد تا او حرف بزند.

scribe: اون ...... یک هرج و مرج و بی نظمی بود. حتی بیشتر نجیب زاده های بین ما هم تسلیم اون (آلودگی) شدند و شعور و هویت خود رو از دست دادن, و شمشیر خود را بیرون کشیدند. این اتفاقی بود که برای Archon افتاد. این اتفاق برای من هم افتاد.
مرگ: Archon
scribe: این بخاطر اون حوضچه لعنتی بود. به این خاطر استفاده از آن ممنوع شد. هر چیزی که اون (Archon) در داخل حوضچه دیده بود, باعث شد عقل و ذهنش رو از دست بده. آلودگی بخاطر اون (Archon) گسترش پیدا کرد. اون با وجود اینکه ادعا میکرد پاک و نمیز است, شهر رو به یک کشتارگاه تبدیل کرد! سرانجام, Archon به برج مخروطی کریستال (crystal spire) گریخت. اون کلید رو هم با خودش برد.
مرگ: Archon تو رو scribe (کاتب, نویسنده) خطاب کرد.
scribe: من jamaerah هستم. یه زمانی من در اینجا, در قلعه عاج فیل, رئیس دفترخانه و نوشته ها بودم. من هر چیزی رو از گذشته, حال و هر تغییری رو در آینده ثبت و ضبط میکردم. این برای من یک بصیرت و پیش بینی آینده بود. با فهمیدن و نگاه کردن در داخل چشمان دیگران ........ این یک موهبت و هدیه بود که تعداد اندکی از فرشته ها میتوانستند آن را تحمل کنند. حتی Helguard (ارتش فرشتگان) هم رازها و اسرار خود را دارد. Archon میخواست این اسرار را بفهمد ......... اما او چیزهای بسیار زیادی را فهمید.
مرگ: آلودگی همه این کارها را انجام داد؟
scribe: نه, یک نبرد و پیکار وجود داشت ...... که من هنوز هم میتونم اون رو ببینم ........ Archon در مقابل گروه های آلوده شده ایستاد و جنگید. اثرات او شهر را در هم شکست. دعا کن, چون اگر او در آینده تو باشد, تو راحت تر از سنگ میتوانی سفر کنی.
مرگ: Archon چطور میتونه آلوده شده باشه؟
scribe: بعضی چیزهای تاریک درون او ریشه دوانده است. و از او مثل یک عروسک خیمه شب بازی استفاده میکند تا تنفر و نفرت سیاه و تاریک را گسترش دهد.

_پس داستان اینطور پیش رفت که مرگ scribe را شکست داد. اما بعد از اینکه از جان scribe گذشت متوجه شد که Archon به او دروغ گفته است و کلید در دستان خود Archon میباشد. حالا مرگ باید به برج مخروطی کریستال باز گردد و کلید را از Archon در حالی که آلوده شده, بگیرد. مرگ به برج کریستال نزد Archon باز میگردد.

_ما تصویر Archon را میبینیم در حالی که به درون حوضچه نگاه میکند. درون حوضچه ویرانگر (یا همان abaddon) در فرم شیطانیش دیده میشود.

Archon: نه!

_سپس Archon متوجه حضور مرگ میشود.

مرگ: کلید Archon. من میدونم که تو اونو داری.
Archon: اون .... متعلق به ...... منه! حتی در حالیکه اون از من خواسته ...... من نمیتونم کلید رو نابود کنم. مطمئناً تو میفهمی و درک میکنی سوار کار. من کاری رو انجام میدم که مجبور به انجام اون هستم!

_تصویر تغییر میکند و ما تصاویر کمیک مانندی را میبینیم و Archon روی آنها صحبت میکند.

Archon: دروازه ارواح ( well of souls) باز شد ..... از کلید محافظت شد ..... در مقابل خواسته هایی که آنها داشتند ..... و همچنین از تو.

_دوباره تصویر به Archon باز میگردد.

Archon: تنها من میتونم کلید رو داشته باشم!

_Archon بوسیله قدرت جادویی اش ضربه ای به مرگ وارد میکند و مرگ را به ده ها متر آن طرف تر پرتاب میکند. مرگ و Archon وارد مبارزه با یکدیگر میشوند.

 


_مرگ پس یک مبارزه نسبتا سخت, Archon را نابود میکند و کلید فرشته (Angel key) را بدست می آورد. حالا مرگ باید نزد crowfather برگردد تا بفهمد قدم بعدیش برای رسیدن به دروازه ارواح (well of souls) چیست. مرگ پیش crowfather در منطقه درخت زندگی بازمیگردد.

مرگ: من کلید فرشته رو حالا دارم.
crowfather: پس وظیفه و ماموریت تو به پایانش نزدیک شده. مرگ, من میتونم مسیر رو باز کنم, ولی تو باید کلید دیگه رو پیدا کنی.
مرگ: کلید شیطانی (Demon key).
crowfather: بله, محکم قدم بردار, در اونجا چیزی به جز سایه و تاریکی وجود نداره. من همیجا در منطقه درخت زندگی میمونم. تو در انجام ماموریتت به من نیاز خواهی داشت.

_پس همانطور که crowfather گفت, مرگ برای پیدا کردن کلید دیگر کلید که کلید شیطانی نام دارد, بایستی به منطقه ای به نام لبه سایه یا تاریکی برود (shadow's edge). مرگ بوسیله پورتالی که crowfather ایجاد کرده بود به دنیا و قلمروی shadow's edge وارد میشود. حالا مرگ باید جستجو کند و بفهمد که چه کسی یا چه چیزی در shadow's edge اقامت دارد تا از این طریق, راهی برای بدست آوردن کلید شیطانی پیدا کند. shadow's edge محل اقامت شیاطین میباشد و همچنین سامائل در اینجا اقامت دارد.

shadow's edge
_مرگ با کمی پیشروی دوباره crowfather را اینبار در قلمرو shadow's edge ملاقات میکند.

crowfather: به shadow's edge (لبه تاریکی یا سایه) خوش اومدی سوارکار. حالا, دنبال کلاغ هرجایی که میره, برو ....... وگرنه برادر تو از از بین میره!
مرگ: این مکان به نظر آشنا میاد.
crowfather: این مکان همانطوری هست که باید باشد. اینجا بازتاب و انعکاس تاریکی برج مخروطی کریستال میباشد. قلمرویی که بر خلاف قلمرو فرشتگان, مکان هیولاها و شیاطین میباشد. مواظب و هوشیار باش. اما آلودگی تیزبینی درونی اونا رو تغییر داده. و چیزی که اونا در اینجا دیدن, اونا رو نابود کرد.
مرگ: در مورد کلید چی؟
crowfather: اون در اختیار و مالکیت یک ارباب و استاد نیرومند قرار داره.

_مرگ با کمی پیشروی در منطقه با Ostegoth روبرو میشود. Ostegoth هانطور که گفته شد یک تاجر میباشد که سری شبیه به قوچ دارد.

Ostegoth: به قلمرو تاریکی خوش اومدی سوارکار.
مرگ: شرط میبندم که تو منو دنبال میکنی .....
Ostegoth: به هیچ وجه جور درنمیاد که من تو رو دنبال کنم. من به اینجا اومدم تا از سکه های شیاطین و هیولاها سهمی داشته باشم, و تو به اینجا اومدی تا از ارواح اونا سهمی داشته باشی. (یعنی اونارو بکشی) آیا ما خیلی با هم فرق میکنیم؟
مرگ: من در جستجوی یک کلید هستم.
Ostegoth: البته که دنبال کلید هستی. سامائل (Samael) در سرداب های زیر قسمت Black stone (سنگ سیاه) تعدادی چیز شگفت انگیز نگه داشته. من برای تجارت به اینجا اومدم, برای هر چیز کمی که اون میتونه با من قسمت کنه. اما من از این میترسم که همه چیز خوب پیش نره. سامائل هرگز نمیخواست که سرزمینش انقدر در سراشیبی نیستی و نابودی قرار بگیره. از چیزی و کسی که روی تخت پادشاهی سامائل میبینی, دوری کن و بر حذر باش. همه شایعات که از اون گرداب (گرداب زرد زنگ روی آسمان) به بیرون درز میکنن, از یک ملکه دیوانه میگن, Lilith (تلفظ میشود لی لی), کسی که هنوز به حکومت و قلمرو چسبیده و وفادار مونده .....
مرگ:Lilith! چرا من سورپرایز و متعجب نشدم؟ زمانیکه من با ارتش نفیلیم میجنگیدم, سامائل اونجا بود.
Ostegoth: شک نکن که با علاقه زیاد تماشا میکرده. سامائل شیطانی یک بازی برای خودش ترتیب داده و ساخته, و ما پیاده نظام ها و گروگان های اون هستیم.
مرگ: من در مورد این مکان شنیدم, black stone (سنگ سیاه).
Ostegoth: بله, تخت پادشاهی سامائل, خون نجیب زاده, سرگردان های خونین (red wanderer), اون تعداد زیادی اسم داشته, در حالی که یک خونه داشته. (منظور از خانه همان black stone و مقر فرماندهی سابق سامائل میباشد)
مرگ: چیز زیادی باقی نمونده ......
Ostegoth: آلودگی black stone رو در خود بلعید, همانطور که دنیاهای بیشماری رو بلعید, همانطور که اون forge lands رو خواهد بلعید, undead plains (معنی لغوی این دنیا: دشت های فنا ناپذیر یا میدان های نبرد فنا ناپذیر) رو, و حتی زمین رو.
مرگ: این آلودگی, دنبال چیه؟
Ostegoth: پایان دادن به وجود و هستی خودش. و در این مکان, تنها نیستی و نابودی وجود دارد.
مرگ: و چطور ما میتونیم با اون بجنگیم؟
Ostegoth: ما نمیتونیم. تعادل و بالانس پر ارزش و گرانبهای تو تنها به باقی موندن اون کمک میکنه. اما من از کجا باید بدونم ....... من تنها یک تاجر ساده هستم.

_مرگ از Ostegoth فعلا جدا میشود. مرگ میفهمد در حال حاضر سامائل رفته و ناپدید شده است. حالا Lilith در black stone باقی مانده است. پس مرگ باید او را پیدا کند و در مورد محل کلید از او سوال کند. مرگ وارد محل black stone میشود.

 

_مرگ در black stone پیشروی میکند. در یکی از قسمتها به یکباره کلاغ همراه مرگ که dust نام دارد شروع به قار قار کردن میکند و بلافاصله بعد از آن مرگ مورد حمله یک هیولا قرار میگیرد, اما مرگ از فورم شیطانی (reaper form) خود استفاده میکند و هیولا را با یک ضربه داس نابود میکند. کلاغ هم روی لاشه هیولا مینشیند تا دلی از غذا در بیاورد. مرگ رو به کلاغ میگوید:

مرگ: ممنون از هشداری که دادی.

_مرگ که میداند Lilith (تلفظ میشود لی لی) در همان نزدیکی ها می باشد, میگوید:

مرگ: حالا میتونی بیای بیرون Lilith.

_ و سپس Lilith خود را نشان میدهد.

Lilith: تو منو سرزنش میکنی بخاط اینکه مخفی شده بودم؟ تو مرگ (death) هستی. هر جایی که تو قدم میزاری, کسی اونجا امنیت نداره, البته نه برای مادرت (منظور خودش).
 
مرگ: تو مادر من نیستی.

(
نکته مهم:Lilith از نژاد شیاطین (demon) میباشد و پیوستگی زیادی به جهنمیان از جمله لوسیفر (شیطان) و سامائل دارد. او کسی بود که با ترکیب کردن و در هم آمیختن غبار و خاک وجودی شیاطین و فرشتگان اولین نفر از نژاد نفیلیم را که absalom نام داشت به وجود آورد. دیگر اعضای نژاد نفیلیم که شامل سوارهای آخر و زمانی هم میشود از absalom شکل گرفتند و به وجود آمدند. پس Lilith به نوعی مادر death , absalom و همه افراد کشته شده نژاد نفیلیم به حساب می آید)


Lilith: آیا این من نبودم که absalom را از در هم آمیختن خاک و غبار فرشتگان و شیاطین خلق کردم؟ و اینطور نبود که از اولین نفیلیمی, بقیه شکل گرفتند؟ سوارکار, آنها برادران تو بودند. در حالی که زمانی که سوار ها داشتند ارتش نفیلیم را قتل عام میکردند, تو تنها کاری که کردی این بود که افسوس و پشیمانی خود را نشان دادی.

_ Lilith به ارواح حکاکی شده روی قفسه سینه مرگ اشاره میکند.

Lilith: چرا تو با توجه به دستور داده شده شورا, طلسم (همان طلسمی که ارواح نفیلیم را در ود جای داده) رو در abyss (همانطور که قبلا گفته شد abyss به دنیای زیرین اتلاق میشود, مکانی بین سه دنیای بهشت, جهنم و زمین) ننداختی؟ چرا این ارواح رو نگه داشتی؟ مگر برای اینکه یک روز, گناهی رو که انجام دادی تلافی کنی؟
مرگ: (فریاد میزند) گناه من؟! این آلودگی بخاطر absalom بوجود اومد! اون ( آلودگی) مثل یک جریان سیاه رنگ, بخاطر اون (absalom) بالا اومد و طغیان کرد. و تو مادر, باید کمک کنی تا اونو متوقف کنم! کلید شیطانی کجاست؟!
Lilith: بوسیله سامائل نگهداری میشد, اما حالا اون رفته و کلید ناپدید شده. اه .... نگران نباش فرزندم. گناه ممکنه زمانی تلافی و جبران بشه.

_Lilith توانایی و قدرت phaswalker را به مرگ میدهد. مرگ با این توانایی میتواند یک شکاف در حال و گذشته ایجاد کند و با این کار میتواند در زمان سفر کند. phaswalker وظیفه قدرت Voidwalker را هم انجام میدهد و میتواند پرتال های انتقالی را در جایگاه های گرد آبی رنگ بسازد. از این رو phaswalker یک ورژن بالاتر از Voidwalker میباشد.

Lilith: بوسیله این توانایی, تو میتونی به قلعه سامائل در گذشته قبل از سقوطش برگردی ...... و کلید شیطانی رو پیدا کنی. من تنها از تو میخوام زمانی که به دروازه ارواح (well of souls) رسیدی, به ندای قلبت پاسخ بدی ..... و نفیلیم رو احیا و زنده کنی.

_مرگ دوباره با Lilith صحبت میکند.

مرگ: تو هنوز به من نگفتی که من کجا میتونم کلید رو پیدا کنم.
Lilith: من در تخت خواب با سامائل سهیم بودم, نه در راز ها و اسرار اون!!! اگر تو کلید رو میخوای, باید با خودش صحبت کنی.
مرگ: چه چیزی تو رو به قلمرو سامائل کشونده؟
Lilith: من در گذشته از نظر فدرت ضعیف و بی تجربه بودم و هیچ شیطانی در هر قلمرویی نمیتونه با سامائل زورآزمایی و رقابت کنه. اون میتونست به همه ما حکمرانی کنه, اما حالا اون رفته, و سرنوشت یکبار دیگه به فرزندان من واگذار شده. نفیلیم رو برگردون, و بعدش همه مخلوقات مال تو خواهند شد.
مرگ: اما به چه قیمتی؟ من باورم نمیشه که سامائل به این سادگی ناپدید شده باشه.
Lilith: مرگ, عشق من, تو مقدار خیلی کمی در مورد قلمروهای شیطانی و دوزخ میدونی. یک دستور و حکم جدید رسیده , که بر پایه سقوط و نابودی انسان ها بنا و ساخته شده. هر هیولا و شیطانی برای قدرت رقابت میکنه. اگر سامائل از بین رفته, او تنها شخص نیست.

_مرگ از Lilith جدا میشود. مرگ فهمید که سامائل در گذشته از کلید نگهداری میکرده. پس مرگ بایستی به کمک توانایی phaswalker به گذشته سفر کند و کلید را بدست آورد. البته تنها در مکانهایی میتوان از این قدرت استفاده کرد که جایگاه دایره ای شکل و سبز رنگ برای فعال سازی توانایی phaswalker وجود داشته باشد. مرگ خود را به یکی از این جایگاههای سبز رنگ فعال سازی توانایی phaswalker میرساند.
 


_مرگ با استفاده از قدرت phaswalker موفق میشود در زمان به گذشته قلعه black stone برود. قسمتهایی که تخریب شده بودند دوباره به شکل اول خود در گذشته باز میگردند. حالا مرگ در گذشته black stone قرار دارد.

 

-در قسمتی بودیم که مرگ به گذشته black stone رفت, تا سامائل را پیدا کند. سرانجام پس از جستجوی بسیار مرگ در گذشته با سامائل روبرو میشود.



سامائل: پس شورای سوخته (charred council) تنها یک سوار رو فرستاده ......... حتی در گذشته.

_مرگ آرام آرام از پله ها پایین می آید و به سامائل نزدیکتر میشود.

سامائل: نه, این ملاقات ...... بدون فرمان و اجازه شورا صورت گرفته. در حقیقت, هیچکس نمیدونه که تو اینجایی.
مرگ: (با اطمینان میگوید) حتی یک روح مرده هم خبر نداره. حالا کلید (demon key) رو تحویل بده. این میتونه یه راز کوچیک .... بین ما باشه.

_به یکباره سامائل از توانایی غیب شدنش استفاده میکند و در یک حرکت پشت سر مرگ ظاهر میشود و سپس با یک جادوی قوی مرگ را از زمین بلند میکند و در آسمان شناور میکند, فشار زیادی بر بدن مرگ وارد میشود.

سامائل: (به مرگ می گوید) رقت انگیز. (یعنی مایه تاسف و ترحم)

سپس سامائل مرگ را محکم به گوشه ای پرتاب میکند.

سامائل: ( رو به مرگ) یک شکل و ترکیب ناقص و نامناسب از یک قالب درست و بی عیب. (منظور همان شکل و ظاهر death میباشد که سامائل اینگونه به او طعنه میزند) absalom همیشه از بقیه شما قویتر بود .....

_سامائل دوباره به مرگ حمله میکند, اما اینبار با دفاع مرگ روبرو میشود.

مرگ: تو خواهی فهمید که من به اندازه کافی قوی هستم سامائل!

_مرگ با دفاعش, سامائل را به عقب میراند.

سامائل: بله, تو بر موانع زیادی پیروز شدی که تونستی به اینجا بیای و جلوی من وایسی. اما بعضی وقت ها, قهرمان در پایان میمیره! از برادرت بپرس! (منظور سامائل از برادرش, (war ) میباشد, که اگر یادتان باشد در قسمت اول بازی, در ابتدای بازی جنگ به دست استراگا کشته شد و به محضر شورای سوخته برده شد و در حال حاضر, هنوز هم زندانی میباشد)

مرگ: آیا تو کلید رو به من تحویل میدی؟ یا اینکه خودم اونو به زور ازت بگیرم؟
سامائل: سوارکار, تو همین حالا و از قبل هم جواب رو میدونی.

_پس همانطور که سامائل گفت, او قصد ندارد در تحویل دادن کلید با مرگ همکاری کند و این دو با هم وارد نبرد و پیکار میشوند. بعد از مقداری مبارزه ( که به طرز عجیبی کوتاه و بسیار ساده ساده بود), مرگ موفق میشود سامائل را سرانجام مقلوب کند.

سامائل: جالبه, به نظر میاد تو سرانجام تونستی بعد از همه اینا, موفق بشی.

_سامائل کلید شیطانی (demon key) را در دستان خودش ظاهر میکند.

سامائل: با تمام اتفاقاتی که افتاد, این کاملاً یک نمود و نمایش اثبات, خواهد شد.

_سامائل کلید شیطانی (که سیاه رنگ میباشد) را روی زمین می اندازد و سپس ناپدید و محو میشود. پس مرگ کلید شیطانی را هم بدست می آورد. حالا مرگ هر دو کلید را برای ورود به دروازه ارواح (well of souls) در اختیار دارد. حالا مرگ باید نزد crowfather باز گردد. مرگ با استفاده از قابلیت سفر سریع (fast travel) خود را به محل crowfather که در نزدیکی درخت زندگی قرار دارد میرساند.

مرگ: من کلید رو دارم, crowfather.
crowfather: پس سرانجام, تو میتونی به Well of souls (دروازه ارواح) وارد بشی. اما یکبار دیگه بهت تعهد و قول میدم که راه برگشتی در این جاده وجود نداره.
مرگ: من تا اینجای راه رو اومدم, crowfather. من نمیخوام برگردم.
crowfather: پس آگاه باش, سوار مرگ (death). تعدادی نگهبان در دروازه حضوری تاریک دارند. و بذرهای آلودگی مکان رو به هم زده است.

(نکته فرعی: در مورد عبارت well of souls: معنی لغوی عبارت well of souls شاید در اینجا به معنی کامیابی ارواح یا فرجام و سرانجام ارواح باشد, اما در حقیقت این مکان یک دروازه است و برای همین است که من در طول ترجمه مرتب لغت دروازه رو تکرار میکنم. برای اطلاعات بیشتر میتونید در سایت wikia شرح و توصیف این محل رو ببینید. ابتدای مطلب با این جمله شروع میشه: The Well of Souls is a supernatural gate that is guarded by the Archangel Azrael. )
مرگ: دروازه ارواح آلوده شده.
crowfather: بله, اما نه مثل موجودات بی نام و نشانی که تا اینجا باهاشون روبرو شدی. نه, آلودگی یک قهرمان (champion) رو برگزیده, یک صدا که شیپور فراخوانی و دعوت به نظر میرسه.
مرگ: پس من این موجود کامل و بی عیب (finished) رو خواهم دید, همینجا و همین حالا.
crowfather: چیزی که فهمیدی رو به خاطر داشته باش, سوارکار. آلودگی پایان و فرجام همه چیز هاست ......... حتی مرگ (death)!
مرگ: درخت, کلیدها, دروازه _ چرا من احساس میکنم که تو میخوای منو آزمایش و تست کنی؟
crowfather: تو خودت, خودتو تست میکنی, دوست قدیمی. برای کاری که انجام دادی, برای کاری که باید انجام بدی. و حالا تو با آزمایش نهایی روبرو میشی. آیا تو موجب مرگ خواهی شد یا زندگی خواهی بخشید؟

_مرگ از crowfather جدا میشود و به سمت دروازه میرود. او هر دو کلید را در جایگاه مخصوص خود وارد میکند. و سپس دروازه بزرگ باز میشود. مرگ از دروازه عبور میکند و وارد مکان well of souls میشود و با کمی پیشروی با چیزی که انتظار او را میکشد, سرانجام روبرو میشود.

صدا: تو شگفت زده شدی, مرگ؟ چرا تو دست نخورده موندی, در حالی که همه چیزهای اطراف تو پژمرده شدن و در چنگ آلودگی فاسد شدن؟ آیا این نمیتونه به این خاطر باشه که تو پیش از این بخاطر انجام گناه خیانت لکه دار و سیاه شدی؟

_بله این صدا متعلق به کسی نیست بجز absalom, اولین نفر در نژاد نفیلیم, کسی که در گذشته خود و افراد سپاهش به دست مرگ قتل عام شدند. چون همانطور که مرگ گفت, ارتش نفیلیم برای تعادل و بالانس یک تهدید به حساب می آمد. و در ادامه absalom باعث ایجاد آلودگی در جهان شد.

absalom: چطور تونستی بر جوش و خروش قلبت غلبه کنی؟

_تصویر از روی صورت absalom تغییر میکند و او را تمام قد نشان میدهد. absalom به نوعی منبع و منشاء تمامی آلودگی ها میباشد.

absalom: تو نمیتونی من رو بدون اینکه روح خودت رو برای همیشه لعنت کنی متوقف کنی!
مرگ: پس ناگزیر قبولش میکنم!

_پس مرگ و absalom با هم درگیر و وارد مبارزه میشوند. بازی از نام نمود و تصویر هرج و مرج و بی نظمی (Avatar chaos) برای absalom استفاده میکند. مرگ باید absalom را نابود کند تا well of souls را از آلودگی پاک کند.

(نکته اصلی و مهم:زمانی که مرگ تمامی افراد ارتش نفیلیم از جمله رهبرشان absalom را قتل عام کرد و به نوعی همانطور که absalom گفت: به یاران سابقش خیانت کرد و این لکه سیاه را در کارنامه خود (به گفته absalom) ثبت کرد, کینه و دشمنی absalom نسبت به مرگ (death) شروع شد, و همین منجر به ایجاد آلودگی شد. و حالا absalom قصد دارد پس از مدتها انتظار, سرانجام انتقام خود را از مرگ (death) بگیرد و ثابت کند که خودش قویترین جنگجو میباشد نه مرگ (death). چون قبل از این دیدید که سامائل هم در ابتدای رویارویی با مرگ, به وی گفت: همیشه absalom از تو (مرگ) قویتر بود. )

_سرانجام در یک نبرد حماسی, مرگ موفق میشود Absalom را از پا دربیاورد و باز هم ثابت میکند که برگزیده ترین جنگجو میباشد. مرگ داس خود را در کتف absalom فرو میکند و absalom سرانجام نقش بر زمین میشود. مرگ کنار absalom که روی زمین افتاده میرود و absalom از او یکبار دیگر میخواهد که دستش را بگیرد. (به مانند دفعه قبل که در اول بازی نشان داده شد, در آنجا زمانی که مرگ میخواست دست absalom را بگیرد, absalom در آلودگی فرو رفت)

absalom:برادر یکبار دیگه دست منو بگیر!

_مرگ هم دستش را به سمت absalom دراز میکند, اما در کمال خونسردی به جای این که دست absalom را بگیرد, داس خود را محکم از کتف absalom بیرون میکشد و در این جا کار absalom به پایان میرسد و وی نابود میشود. مرگ که از نبرد با absalom بسیار خسته شده, با قدمهایی سنگین خود را به آستانه well of souls (دروازه اوراح) که جایی شبیه به یک پرتگاه است, میرساند.

مرگ: من Absalom رو کشتم, آلودگی (corruption) رو متوقف کردم. من سرانجام در جلوی well of souls (دروازه ارواح) ایستادم .......... ( مرگ با خنده ادامه میدهد ) اما هیچ ایده ای ندارم که بعدش باید چیکار کنم!

_در اینجا صدای crowfather که در کنار او ایستاده به گوش میرسد:

crowfather: این کاملا ساده میباشد, با این حال سخت ترین کار هم هست.
مرگ: من حوصله معما و چیستان ندارم, crowfather!
crowfather: تو قدرت این رو داری که بوسیله well, دنیای انسانها (kingdom of man) رو احیا و زنده کنی ........... یا اینکه میتونی نفیلیم (Nephilim) رو احیا کنی. اما من میدونم که انتخاب یکی از اونا, دیگری رو برای همیشه مجازات میکنه.

_مرگ یک آ ه بلند میکشد.

مرگ: برادر من, جنگ (war) ......... من میخوام به طور عمده از اون (جنگ یا war) محافظت و حمایت کنم.
crowfather: برای بازگردوندن نسل بشر به زمین, یک قربانی لازمه.

_مرگ به نقش ارواح بر روی قفسه سینه اش نگاه میکند. این ارواح متعلق به سپاه کشته شده نفیلیم میباشد. مرگ به جلوی پرتگاه well of souls میرود, مرگ ماسکش را در می آورد و به crowfather میدهد. البته دوربین به هیچ وجه چهره اصلی مرگ (death) را که زیر ماسک قرار دارد نشان نمیدهد. مرگ با آغوش باز خود را از پرتگاه به پایین پرتاب میکند. به این ترتیب او ارواح نفیلیم را قربانی میکند. (چون خود مرگ که کشته و نابود نمیشود)

مرگ (death) خود را از پرتگاه well of souls به پایین می اندازد

crowfather: به این ترتیب, مرگ (death) زندگی بخشید. و بذر و دانه نسل بشر دوباره از نو کاشته میشود. اما سفر مرگ در اینجا به پایان نرسید.

_تصویر تغییر میکند و تصاویر را به صورت کمیک نشان میدهد. تصویر جنگ (war) و اوریل (uriel) را نشان میدهد.

crowfather (راوی) : در خرد شدن و شکسته شدن زمین, برادر (منظور از برادر جنگ است) او (منظور از او, مرگ میباشد) ویرانگر (Destroyer) را نابود کرد.

_تصویر اوریل و دیالوگهایش را در پایان شماره اول بازی نشان میدهد. این قسمت بعد از این است که جنگ, watcher و ویرانگر (که همان abaddon بود) را نابود کرده است.

اوریل: تو مورد تعقیب قرار خواهی گرفت! مخصوصا از جبهه فرشتگان (white city) ........ شورا (council) ......... و افراد دیگه ای هم خواهند بود! تو میخوای در این جنگ تنها باشی!؟

جنگ: نه.

_جنگ (war) به سه نقطه نورانی در آسمان اشاره میکند.

جنگ: تنها نه.

crowfather (راوی): جنگ هفتمین مهر را برای فراخواندن سوارهای آخر و زمانی شکست. و تعداد سوار ها باید 4 تا باشد.

_تصویر سه سوار دیگر را به همراه جنگ (war) نشان میدهد. تصویر مرگ (death) بدون ماسک, در سایه ای از ابهام نشان داده میشود و چهره اش کاملا مشخص نیست.

بعد از Creidits:

_بعد از پایان یافتن Creidits (اسامی تیم ساخت) یک تصویر پخش میشود. در تصویر نشان داده میشود که Lilith با یک شیطان ناشناخته (احتمالا لوسیفر : اینو ویکیپدیا گفته نه من) در حال صحبت است. این شیطان یا هیولای ناشناس از اینکه مرگ (death) انتخاب کرد, نسل بشر را در مقابل ارتش نفیلیم احیا کند و در حقیقت نفیلیم را قربانی کرد بسیار عصبانی و ناراحت است. و در اینجا Lilith یک قول و وعده به این شیطان میدهد و آن این است او بایستی منتظر مجازات و تنبیه حتمی مرگ (death) در آینده باشد!!!!