این کریتوس ما توی دهکده اسپارتا زندگی میکرده و یدونه داداش و مادر داشته که داداشش مریض میشه و بعد از اون به کوهی میره و دیگه ازش خبری نمیشه و همه فکر میکنن که مرده ولی توی یکی از یازیهایی که برای پی اس پی اومده دنبال داداشش میگرده حالا بعد از اون کریتوس میره به سپاه اسپارتا و با یه سری افراد کم شروع میکنه و کم کم نیروهاش به هزاران هزار سرباز میرسه ولی تو یکی از جنگ ها در برابر باربارین ها تا مرز شکست خوردن میره ولی درست در لحظه ای که یه قدم تا شکست خوردن فاصله داره روح خودشو به اریس خدای جنگ میفروشه و اریس هم دستور میده که از اعماق جهنم شمشیری بسازن ومیارن به دستهای کریتوس زنجیر میکنن و زنجیرها انقدر داغ بود که به دستهای اون میچسبه و یادآور قولی هست که به اریس داده اون سر رئیس بابارین ها رو میکنه و کل سربازهای اونم اتیش میگیرنو کریتوس پیروز میشه و بعد از اون به اریس خدمت میکنه و همه ی دهکده ها رو آتیش میزنه و همه رو میکشه ولی توی اخرین ماموریتش به یه معبد حمله میکنه که متعلق به آتنا یکی از خدایان بود قبل از ورود کریتوس به معبد صاحب معبد به اون اخطار میده که نباید به اینجا وارد بشه ولی اون گوش نمیکنه میره اونتو و همه رو میکشه آخرین کسایی که میکشه زن و بچه خودش بودن و وقتی اونا رو میکشه تازه میفهمه چیکار کرده ولی دیگه دیر شده بود اون تعجب میکنه که زن و بچشو تو اسپارتا ترک کرده بود ولی اینجا بودن اون موقع به اریس میگه که دیگه به اون خدمت نمیکنه و میخواد که اونو بکشه و بعد از اون خاکستر زن و بچه اش روی پوست اون موند تا همه بفهمن که اون چیکار کرده و بعد از اون به خاطر سفید شدن پوستش بهش میگفتن روح اسپارتا.

بعد از اون کریتوس دلشو میزنه به دریا و با کشتی به این ور و اون ور سفر میکنه ولی کابوس کسایی که کشته هنوز باهاشه آزارش میدن واسه همین پیش آتنا میره و ازش میخواد که یکاری بکنه که کابوساش تموم بشه .آتنا هم میگه باید بری آتن الان برادرم اریس داره اونجا رو تخریب میکنه و اگه جلوی اونو بگیره کابوساش تموم میشه و کریتوس میره به شهر و صاحب معبد اونجا رو پیدا میکنه و اونم بهش میگه باید بره جعبه پاندورا رو بدست بیاره تا بتونه اریس رو شکست بده اونم با تحمل یه عالمه سختی  و رد شدن از کویر و رویارویی با هیولاها بالاخره به کرونوس پدر زئوس میرسه و بعد از 3 روز بالا رفتن ا زکوهی که پشت کرونوس بود میرسه به بالای اون و بعد از تحمل سختی ها و حل معماهای زیادی به جعبه میرسه ولی اریس متوجه میشه و یه چوب از اونجا به طرف کریتوس پرت میکنه که به اون میخوره و میکشتش ولی کریتوس دواره برمیگرده و در جعبه رو باز میکنه و اریس رو میکشه ولی خدایان فقط گناهاشو میبخشن و لی کابویهاشو تموم نمیکنن برای همین اون تصمیم میگیره خودشو از بلندترین صخره اونجا یعنی کوه المپ به پایین پرت کنه و این کارو میکنه ولی با افتادن توی آب با هیچ سنگی برخورد نمیکنه و دوباره از آب میاد بیرون و به سمت بالا میره بدون این که بخواد خدایان نجاتش داده بودن تا خدای جنگ بعدی بشه و چون اریس شمشیرهاشو ازش گرفته بود آتنا یه جفت شمشیر به اون میده و کریتوس میشه خدای جنگ.