مدتی بعد خبری به گوش خدایان رسید که شهری با فرمان روایی Cecrops به ثبت رسیده، پیشگوی نزد خدایان آمد و به آنها اعلام کرد که این شهر آینده ای رویای خواهد داشت خدایان که با شنیدن این خبر هر کدام به فکر حکمرانی بر شهر افتادند هر کدام به بهانه ای از قصر زئوس خارج شده و به قصر خود رفتند زئوس نیز به آن پیرمرد پیشگو نگاه میکرد و تا برگردد و به پیشگو پاداش دهد او ناگهان محو شد بر استی او که بود آیا؟